دانلود سریال کارا سودا قسمت ,۶۶ , دانلود دوبله فارسی قسمت ,۶۶ کارا سودا , سریال ترکی کارا سودا قسمت ,۶۶ , دانلود سریال کارا سودا , دانلود قسمت ,۶۶سریال کارا سودا , دانلود قسمت ,۶۶ کارا سودا , ,۶۶ کارا سودا , دوبله فارسی قسمت ,۶۶ سریال کارا سودا , دانلود کارا سودا ,۶۶ , دانلود قسمت ,۶۶ سریال کارا سودا از نماشا , نماشا قسمت ,۶۶ سریال کارا سودا , کارا سودا ,۶۶ , دانلود قسمت ,۶۶ کارا سودا با لینک مستقیم , بیوگرافی بازیگران سرال کارا سودا , دوبله قسمت ,۶۶ سریال کارا سودا , دوبله قسمت ,۶۶کارا سودا , دانلود دوبله قسمت ,۶۶ کارا سودا , قسمت ,۶۶ شصت و ششم سریال کارا سودا , دانلود قسمت ,۶۶ کارا سودا از نماشا , نماشا قسمت ,۶۶کارا سودا , سریال کارا سودا قسمت ,۶۶ , پخش آنلاین قسمت ,۶۶ سریال کارا سودا , پخش اینترنتی قسمت ,۶۶ کارا سودا
سریال عشق بی پایان که نام اصلی آن Kara Sevda می باشد محصول کشور ترکیه است و یک سریال عاشقانه درام می باشد.کارگردان این سریال ترکی Hilal Saral می باشد و این اثر محصول سال ۲۰۱۵ می باشد.این سریال از کانال Star Tv ترکیه پخش می شود و همچنین در شبکه های ماهواره زبان فارسی نظیر Gem نیز پخش میگردد.
این سریال حدود ۷۰ قسمت دارد.
کمال و نیهان که فاصله ی خیلی زیادی از هم دارن تو یه روز به طور کاملا اتفاقی همدیگه رو می بینند و بینشون یه معجزه رخ میده ولی روزگار زندگی سختی رو برای این دو رقم می زنه و تو یه شب کمال مجبور میشه تا …
کمال یک مهندس معدن جوان و فقیر است او برای به دست آوردن روزی خودش ، به همراه کارگرانش ، در اعماق زمین در حال تلاش و جدال است . کمال فقیر است ولی غرور زیادی داره . یک روز دختری به اسم نیهان رو از خطر غرق شدن نجات میده . به این ترتیب با او آشنا میشه و زندگیش تغییر میکنه . و بعد از مدتی با اتفاقاتی برای برادر نیهان می افتد نیهان از روی اجبار و برای نجات برادرش مجبور میشه با امیر کسی که دوستش ندارد ازدواج کند
بعد از این اتفاقات زیاد کمال مجبور به ترک استانبول میشه و در جایی دیگر ، در یک معدن مشغول به کار میشه و وقتی برمیگرده به استانبول به دنبال انتقام از عشق گذشته خودش که ازدواج کرده نیهان می افتد و ماجرای عشق بین این دو نفر و همسر نیهان …
طی چند سال گذشته ، سریالهای ترکی زیادی در ژانر عاشقانه و درام تولید شده که برخی از آن ها در اغلب کشورهای خاورمیانه و گاهی در افریقا، شرق دور و البته در ایران، طرفداران فراوانی پیدا کردهاند. که جدیدترین این سریالها ، سریال “کارا سودا” ،است که طرفدار زیادی را به خود جذب کرده است .
غالب این سریالها بر اساس تمهایی همچون خیانت، روابط عاطفی مثلثی و روابط مافیایی ساخته شدهاند و میتوان این نمونهها را از مصادیقی دانست که شایان انتقادات فراوانی هستند. تهیهکنندگان این سریالها برای هرچه جذابتر نشان دادن آثار خود، در این داستانها به استفاده از بازیگران خوشسیما و جوان، جامههای نیمهبرهنه، خودروهای لوکس، خانهها و ویلاهای مجلل و نشان دادن تصویری مدرن، جذاب و آزاد از ترکیه روی آوردهاند
آنچه مسلم است ، این سریال ها ، فکر و قلب جوانان ترک و ایرانی را نشانه گرفته که موج تنش زای آنان عواقب بسیار جدی در جامعه برانگیخته است که در ادامه به برخی از این آثار مخرب اشاره شده است …
۱- افزایش روابط پنهانی میان دختران و پسران و گسترش فساد و فحشا
۲- افزایش آمار جراحی های زیبایی و مصرف بی رویه مواد آرایشی در سال های اخیر ، به علت بروز پدیده خود زشت پنداری
۳- افزایش تنوع طلبی پسران (زیبایی و تناسب اندام همسر) در انتخاب همسر آینده
۴- افزایش سطح توقعات دختران و تجمل گرایی
که موارد ۳ و ۴ سهم عمده ای در کاهش ازدواج های رسمی و دایمی و افزایش سن ازدواج دارد .
۵- گسترش خیانت ، نابودی نظام خانواده و افزایش طلاق های عاطفی و عینی درمیان زوج ها
توصیه : ﺧﻮﺩﺗﺎﻥ ﻭ ﮐﻮﺩﮐﺎﻧﺘﺎﻥ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻣﻌﺮﺽﺗﻤﺎﺷﺎﯼ ﺍﯾﻦ سریال های ﻏﯿﺮﺍﺧﻼﻗﯽ ﻗﺮﺍﺭ ﻧﺪﻫﯿﺪ ﺯﻳﺮﺍ ﺩﺭ ﺑﻠﻨﺪﻣﺪﺕ ﻣﯿﺘﻮﺍﻧﺪ اثرات ویرانگرانه ای بر اخلاق خانواده داشته باشد
قسمت ۴ فصل ۵ فرار از زندان , دانلود قسمت ۴ فصل ۵ فرار از زندان , دانلود سریال فرار از زندان فصل ۵ , دانلود فصل ۵ سریال فرار از زندان , دانلود فصل ۵ سریال فرار از زندان با لینک مستقیم , دانلود فصل ۵ سریال فرار از زندان حجم پایین , دانلود فصل ۵ سریال فرار از زندان همه قسمت ها , دانلود کامل فصل ۵ سریال فرار از زندان , دانلود فصل ۵ سریال فرار از زندان با زیرنویس , زیرنویس فصل ۵ سریال فرار از زندان , دانلود فصل ۵ فرار از زندان قسمت ۵ , دانلود فصل ۵ فرار از زندان قسمت ۴ , دانلود سریال فرار از زندان فصل ۵ دوبله فارسی , دانلود زیرنویس فارسی قسمت ۴ فصل ۵ فرار از زندان , زیرنویس فارسی قسمت چهارم فصل پنجم فرار از زندان
دانلود رایگان دوبله پارسی قسمت چهارم سریال فرار از زندان ۲۰۱۷ فصل پنجم ۵ با لینک مستقیم
دانلود قسمت ۴ فصل پنجم سریال فرار از زندان با کیفیت بالا عالی بلوری HD1080p , 720p
به همراه نسخه کم حجم و زیرنویس پارسی ، بدون نیاز به خریداری اشتراک ویژه VIP
زبان: انگلیسی | کیفیت: HDTV 720
زمان میانگین: ۴۵ دقیقه | ژانر: هیجانی, درام
کانال پخش کننده : فاکس
بازیگران سریال فرار از زندان:
ونت ورث میلر (در نقش مایکل اسکافیلد)، دامینیک پرسل (در نقش لینکن باروس)، رابرت نپر (در نقش تی-بگ)، راکموند دانبار (در نقش بنجامین مایلز “سی-نوت” فرنکلین)، آموری نولاسکو (در نقش فرناندو سوکره) و سارا وین کالیس (در نقش دکتر سارا تانکریدی) .
دانلود فصل ۵ فرار از زندان – سایت مکعب یخی به آدرس
.ir
خلاصه داستان سریال فرار از زندان
ماجرای فصل پنجم سریال چند سال پس از وقایع فصل چهارم روی میدهد. دومینیک پورسل که در نقش لینکلن باروز برادر مایکل اسکافیلد ایفای نقش میکند در مصاحبهای عنوان کرد: “هر دو برادر در این فصل جدید حضور خواهند داشت. داستانی که من برای زنده ماندن مایکل اسکافیلد شنیدم شگفتانگیز است. این داستان به خوبی زنده ماندن مایکل را به صورتی منطقی و باورپذیر روایت میکند.”
دانلود فصل ۵ فرار از زندان – سایت مکعب یخی به آدرس
.ir
زمان پخش
۶ اردیبهشت ۹۶ در شبکه Fox .
دانلود فصل ۵ فرار از زندان –
دانلود فصل ۵ فرار از زندان – سایت مکعب یخی به آدرس
.ir
دانلود فصل ۵ فرار از زندان – سایت مکعب یخی به آدرس
.ir
دانلود تیزر با کیفیت بالاتر : Farar Az Zendan S05E04 Trailer
لینک های دانلود قسمت ۴ فصل پنجم فرار از زندان از دو سرور
دانلود فصل ۵ فرار از زندان –
دانلود از سرور اپرا
Farar Az Zendan S05E04.1080p HQ.WEB-DL – 1.67 GB
Farar Az Zendan S05E04.1080p LQ.WEB-DL – 540 MB
Farar Az Zendan S05E04.720p.WEB-DL.mkv – 350 MB
Farar Az Zendan S05E04.480p.WEB-DL.mkv – 208 MB
دانلود از سرور آپلودبوی
Farar Az Zendan S05E04.1080p HQ.WEB-DL – 1.67 GB
Farar Az Zendan S05E04.1080p LQ.WEB-DL – 540 MB
Farar Az Zendan S05E04.720p.WEB-DL.mkv – 350 MB
Farar Az Zendan S05E04.480p.WEB-DL.mkv – 208 MB
لینک ها ۶ اردیبهشت و همزمان با پخش سریال آماده خواهند شد
منبع : کول دانلود
سریال ترکی اکیا قسمت ۱۰۱ , دانلود سریال اکیا , دانلود قسمت ۱۰۱ سریال اکیا , دانلود قسمت ۱۰۱ اکیا , ۱۰۱ اکیا , دوبله فارسی قسمت ۱۰۱ سریال اکیا , دانلود اکیا ۱۰۱ , دانلود قسمت ۱۰۱ سریال اکیا از نماشا , نماشا قسمت ۱۰۱ سریال اکیا , اکیا ۱۰۱ , دانلود قسمت ۱۰۱ اکیا با لینک مستقیم , بیوگرافی بازیگران سرال اکیا , دوبله قسمت ۱۰۱ سریال اکیا , دوبله قسمت ۱۰۱ اکیا , دانلود دوبله قسمت ۱۰۱ اکیا , قسمت ۱۰۱ صد و یکم سریال اکیا , دانلود قسمت ۱۰۱ اکیا از نماشا , نماشا قسمت ۱۰۱ اکیا , سریال اکیا قسمت ۱۰۱ , پخش آنلاین قسمت ۱۰۱ سریال اکیا , پخش اینترنتی قسمت ۱۰۱ اکیا
نام سریال : اکیا
امتیاز : ۷.۵ از ۱۰
کیفیت ویدئو : HD 720p
تولید شده در : کانال GemTV
دسته بندی بر اساس ژانر : درام ، عاشقانه
شرح داستان : “اُکیا” داستان این سریال به زندگی و عشق بی انتهای اکیا و کمال اشاره دارد. کمال جوانی است از خانواده ای متوسط که در رشته معدن تحصیل کرده و شخصیتی درستکار دارد. اکیا دختری است که در محیط و خانواده ای ثروتمند بزرگ شده اما هیچ گاه خود را متعلق به آن زندگی نمی داند. او به دنبال آزادی و پرداختن به رویاهایش است. دست روزگار اکیا و کمال را به هم می رساند و آنها را درگیر عشقی بی پایان و پرماجرا می کند. اما بر اثر یک اتفاق از پیش تایین شده زندگی آنها یک شبه دچار تغییر شده و از هم جدا می شوند. پسر یکی از خانواده های قدرتمند جامعه اشراف استانبول، برای به دست آوردن اُکیا به هر کاری دست می زند. او برای از بین بردن عشق میان اُکیا و کمال تلاش می کند اما هیچ گاه موفق نمی شود. داستان این عشق بی پایان در ماجراهای این سریال نهفته است…
**********************************
معرفی سریال :
کمال پسری جوان است که در محلهای فقیرنشین زندگی میکند. پدر او (حسین) آرایشگر است و مادرش (فهیمه) دوست دارد که کمال با برادر بزرگترش به نام تارک و خواهر کوچکش به نام زینب به خوبی و خوشی کنارهم باشند. نیهان هم دختری است که در نقطهای دیگر از شهر در خانوادهای پولدار زندگی میکند و برادر دوقلویی به نام اوزان دارد. نیهان، پدرش (اوندر) را خیلی دوست دارد و مادری خودخواه به نام ویلدان دارد. ویلدان میخواهد که نیهان با پسری به نام امیر ازدواج کند ولی نیهان او را دوست ندارد. کمال و نیهان اولین بار یکدیگر را در اتوبوس میبینند و نیهان که طراح است، صورت کمال را نقاشی میکند. یک ماه بعد، روز تولد نیهان، کمال و دوستش (صالح) در یک مرکز خریدa آن نقاشی را میبینند. نیهان هم برای تولدش مهمانی گرفته و دوستانش را دعوت کرده است. دوست صمیمی او (یاسمین) و همینطور امیر هم در آن مهمانی هستند. امیر در مهمانی با یک مرد که در حال رقصیدن با نیهان است دعوا میکند. نیهان هم عصبانی شده و از آنجا بیرون میرود و به سمت قایقش میرود. با عصبانیت میخواهد قایق را راه بیاندازد که ناگهان پایش به طناب گیر میکند و داخل آب میافتد. در حال غرق شدن است که بلافاصله کمال او را نجات میدهد. از این لحظه رابطه آن دو شروع میشود. یک روز امیر نقشهای میکشد تا به نظر برسد اوزان دختری را کشته است. برای لو ندادن او به پلیس هم نیهان مجبور به ازدواج با او میشود. روز بعد که کمال از نیهان خواستگاری میکند، او “نه” میگوید، کمال هم تا مدتی افسرده میشود تا این که به زونگولداک منتقل میشود. چهار سال بعد در معدنی که کمال کار میکند حادثهای رخ میدهد و کمال رئیسش (حقی) را نجات میدهد. به همین دلیل حقی او را برای دستیاری خود انتخاب میکند. یکسال بعد از آن اتفاق کمال پیش خانواده خود بر میگردد و برای نیهان با امیر رقابت میکند.
خلاصه قسمت ۸۵ سریال اکیا کمال بعد از خوندن نامه اسو تصمیمش عوض میشه
ومیگه من میخواستم برادر عامرو پیداکنم وکاری که با من کرد من باهاش بکنم
واز طریق برادرش بهش ضربه بزنم اما دیگه دنبالش نمیرم چون اصلا فکرنکردم سر
برادرش چه بلایی میاد واکیا میگه عامر میکشتش اما اون همه چی رو درمورد
اون شب میدونه و توخیلی بهش نزدیک شدی کمال: اما ازش دور میشم نمیتونم برای
ضربه زدن به عامر به کسی که نمیشناسمش ضربه بزنم و به زهیر زنگ میزنه
ومیگه دیگه دنبال اون اخاذ نمیگردیم اسو به مادرش میگه یه ادم چقدر میتونه
با خواهرش بد باشه دشمن اصلی من پدرمه و یادش میاد
حالا سفری به ۱۴ سال پیش وقتی که اسو بچه بوده و مادر اسو اون رو به اقا
حقی سپرده حقی عکسارو بهش نشون میداده و میگفته این کیه دخترم من بهت چی
گفتم واسو جواب میداده قادر کوزجی اغلو دشمنمون کسی که مادرمو ازم گرفت منم
میخواسته بکشه و تو ازم مواظبت کردی و عکس عامرو نشون میداده و اسو میگفته
داداش بزرگترم عامرهستش حقی: بابات بیشتر اونو دوست داره و مثل باباشه و
تورو نمیخواد مادرت میترسید اونا بهت اسیب بزنن که تورو پیش من امانت گذاشت
تو یادگار تنها زنی هستی که توزندگیم دوستش داشتم و هم بابات میشم هم
عمویت از قادر کوزجی اغلو و عامر کوزجی اغلو یه روزی حسابهارو پس میگیریم.
اسو به مادرش میگه گذشته رو فراموش نکردم من انتقام تو وخودمو و عموحقی رو
ازشون میگیرم عامربرای من ارزشی نداره اما اون همه چیز قادر هستش اگه اون
مادرمنو گرفته منم عامرو ازش میگیرم و دوباره یاد ۵ سال پیش میوفته که حقی
میگه الان وقتش رسیده و طوفان دستیار عامرکه رابطمون هستش امروز خبربزرگی
داد ومیتونیم نابودشون کنیم اسو به مادرش مژگان میگه بابام نفرت منو میبینه
به عامرزنگ میزنن ومیگن اکیا ازت تقاضای طلاق کرده عامر: جوابی ندین اون
فردا تقاضاشو پس میگیره کمال اکیارو میرسونه هتل و به طوفان زنگ میزنه
ومیگه یه پیام دارم دنبال اینکارنمیرم ولش میکنم اما فعلا عامرهم اونا رو
دم هتل میبینه وبه اکیا پیام میده من ساعت نه تو سینما ادا سالن پنج
منتظرتم برای اینکه بفهمی چرا نمیتونی ازم طلاق بگیری وبه کمال هم پیام
میده درمورد اکیا باهم صحبت میکنیم ساعت نه بهت پیام میدم…
اسو یه نامه میزاره کنار مادرش و مینویسه بابا وداداش من اینجام و بازم
میام به خاطر مادرم اسو وقتی ازخونه مادرش میاد بیرون ازطوفان میپرسه این
خدمتکارا کی حالشون خوب میشه طوفان: نگران نباش صبح حالشون خوب میشه تو
ابشون دارو ریختیم یه کم پیش کمال زنگ زد وگفت دنبالت نمیگرده اما ضعف
تونسبت به کمال داره تورو از هدفت دورمیکنه اسو: نه اصلا طوفان: چی نه نقشه
تو وعموت این نبود که بیای استانبول تا عشق بین کمال واکیا رو فهمیدی سریع
اومدی استانبول قرارنبود عشق و انتقام رو قاطی کنی چون فکر میکردی کمال
واکیا به هم نمیرسن عموت قول داده بود به کمال میرسی واکیا هم اگر از
عامرجدا بشه برای تو مشکلی پیش نمیومد وقرار بود برای ضربه زدن به عامر به
اکیا کمک کنی اکیارو به شک انداختیم وافتاد دنبال حقیقت بعدش برای اینکه
کمال رو دور کنیم اون صدای کارن رو فرستادیم نقشه ما گرفته بود وعامر گیر
کرده بود واکیا ازش دورشد اما تا فهمیدی کمال واکیا به هم نزدیک شدن اسو:
بسه دیگه تمومش کن و یادش میاد به حقی گفته کمال وسط اتیش افتاده اگه با
اکیا بره عامر اونو میکشه با چاقو هم زدنش نتونستیم جلوشو بگیریم من گفتم
عامر واکیا نباید ازهم دور بشن اما گوش ندادی وبهش کمک کردی باورکنه داداشش
قاتل نیست همه این سالها هرکاری گفتی و خواستی کردم و چیزی نگفتم فقط یه
چیزخواستم که کمال رو که تنها کسی هستش که تو زندگیم دوستش دارم ازم نگیری
حقی: نگرفتم اسو: گرفتی با دستای خودت دادیش به اکیا این بازی رو تموم کن
اونارو ازهم جدا کن حقی: برای ازبین بردن عامر اسو: اگر منو مثل دخترت دوست
داری این بازی روتمومش کن تو تمومش نکنی من تمومش میکنم اسوبه طوفان میگه
اگرمیخوای بکشی کنار با عموم صحبت کنم طوفان: نه این فقط تونیستی که
ازمادرش جدا شده تو مادرتو میبینی اما من نمیدونم مادرم حتی قبرش کجاست اگر
بمیرم هم تنهاتون نمیزارم کمال واکیا میرن تو سینما وفیلمی که اوزان اون
دختر لیندا رو با اسلحه کشته پخش میشه و صدای عامر میاد ومیگه این فیلم
واقعی هستش و بالای ۱۸ سال…
کمال واکیا فیلم رو میبینن عامر میاد ومیگه همسرم نمیدونم چرا تعجب کردی من
همیشه بهت گفتم داداشت قاتله کمال: تو چه ادم بی ابرویی هستی عامر: چرا
برای اینکه به همسرم کمک کردم چیزی رو که باور نمیکنه با چشم خودش ببینه
همونطور که دیدی کیسه خون نمیترکه خون بدن خودشه دقیقا به قلبش زده شده
مجبورم کردی برای اینکه دستتو بگیرم وبریم خونه اینو بهت نشون بدم اکیا: نه
باهات نمیام عامر: پس اون موقع دوتا فیلم میشه دوباره ببینیم کمال: تمومش
کن تو چجور مردی هستی نمیفهمی داری به اکیا اسیب میزنی عامر: من دستمو طرف
زنم دراز کردم توخیلی مردی که دست رو زن دیگران دراز میکنی کمال: تو زنی که
دوستت نداره رو با قلدری تو دستت نگه داشتی ازکدوم حق به من میگی و با هم
درگیر میشن عامربه اکیا میگه یا بامن میایی یا من میرم پیش پلیس کمال: اکیا
مجبورنیستی بری اکیا: مجبورم وبه عامر میگه اما بمیرم دست تورو نمیگیرم
جلوی سینما اکیا به عامرمیگه تو حیوونی عامر: من فقط اتفاقی که افتاده رو
بهت نشون دادم اوزان قاتله و توباور نکردی و امید داشتی بیگناه باشه و با
کمال بری پایان
اوزان میاد پیش اکیا واکیا بهش میگه نمیخوای بپرسی چرا برگشتم اوزان:
برام مهم نیست چون تو هرکاری بخوای میکنی اکیا: من برای تو برگشتم تو برادر
منی تو قلب من بیگناهی اما امروز برادری که ازش محافظت کردم برای دومین
بار منو پس زد نمیدونم از این به بعد چجوری زندگی کنم
زینب هم به اسو خبرمیده اکیا برگشته فهیمه به کمال و تانر میگه بیایین
باباتون کارتون داره و اونا میاین به خونه پدرش موضوع مغازه رو میگه و
میپرسه این یادداشت که میگه از پسرت مراقبت کن منظورش کدومتونه کمال:
معلومه کار عامر هستش تانر: اقا عامر اخه اون با مغازه بابام چیکار داره
کمال: بابا خانواده ما مگه چند تا دشمن داره کار عامر هستش تانر: اون دشمن
توئه نه ما کمال: دشمن من دشمن خانواده نیست تانر: اما عشق دشمنت رو میخوای
حسین میگه بسه تمومش کنید و فهیمه میگه این بلاها برای اینه که دست ازاون
دختر برنمیداری تمومش کن هم خودتو هم خانوادتو از بین میبری
به قادرزنگ میزنن وموضوع بیهوش شدن خدمتکاران مادر عامرو بهش میگن
قادر به عامر زنگ میزنه ومیگه بیا خونه مادرت و نامه روبهش نشون میده ومیگه
اون چجوری اومده اینجا ازاین به بعد ازفاصله پانصد متری هم هیچکس نمیتونه
به این خونه نزدیک بشه
عامر: برای مادرش اومده به تو هم که گفت بابا قادر: اون اینطورفکرمیکنه اما من حقیقت روبهت گفتم
عامر: داستان اره اما حقیقت اینه اونیکه وارد این خونه شده برادرمن و بچه
توو برادر منه چون توخواستی مادرشو بکشی برادرمن بامن دشمن شده اما پیداش
میکنم
قادر: چیکارمیخوای بکنی
عامر: برادرم باشه یا نه حسابشو میرسم
قادر: یعنی بعد این همه سال فهمیدی برادرداری فقط فکر نابود کردنش به ذهنت رسیده
عامر: اون برادرمن نیست دشمنمه پنج سال داره منو تهدید میکنه حالا توبگو میخوای بکشم یا کشته بشم
سر میزشام عامرمیگه شاید چند روزی با اکیا دونفری
بریم جایی و برگردیم و اکیا ازجاش بلند میشه ومیره اسو زنگ میزنه به عامر
ومیگه اکیا برگشته چشمت روشن
عامر: چشم تو هم روشن
اسو: من خودمو به راحتی کامل عادت ندادم هراتفاقی ممکنه بیوفته
عامر: دیگه نه اکیا نمیتونه پاشه راحت دیگه جایی بره
اسو: من جای توبودم اینقدر مطمئن نبودم
عامر: دقت داشته باش اکیا الان توخونه پیش شوهرشه
اسو: خوب الان بله برای بعد چه برنامه ای داری شاید اکیا دوباره رفت ازکجا مطمئنی که نره
عامر: قوانین مدنی
اسو: برای ازدواج متعادل بله اما مال شما تعادل نداره حتی بچه هم ندارید
عامرمیره پیش اکیا و اکیا میگه من برگشتم خونه اما پیش تو نه یادت نره
عامر: بشین باید شرط هامون رو تازه کنیم شرط اول کمال رو نمیبینی و حرف
نمیزنی شرط دوم بعد ازاینکه مسافرت رفتیم توی یک اتاق میخوابیم توی یه تخت
مثل زن وشوهرواقعی
اکیا: بمیرم بهتره
عامر: شرط سوم ازاین به بعد باید منودوست داشته باشی
زینب از اوزان درمورد عامرواکیا میپرسه ومیگه چرا برگشت چرا عامرعصبیه و توچرا ازهمه بیشتر خوشحالی
اوزان: من دیگه خسته شدم بس که درمورد ازدواج اکیا صحبت میکنیم و خودمون
روفراموش کردیم توهمش ازمن فاصله میگیری وبا هم نیستیم واین داره خیلی
زیادمیشه زینب: داری ناراحتم میکنی اوزان:
یعنی با من بودن ناراحتت میکنه زینبم میگه میرم هوا بخورم ومیره تواتاق
عامرو عامرمیاد بهش میگه تودیگه داری به حد اسیب زدن میرسی
زینب: چیه زنت برگشته عوض شدی عامر: من اکیارو دوست دارم تورو دوست ندارم
زینب: اما اکیا تورو دوست نداره دردت همینه مجبورش کردی حالا با چی نمیدونم
عامر: یه مدت نیا زینب ازفردا شب و روز پیش زنم هستم و افسانه زینب رو
میبینه ازاتاق عامرمیاد بیرون
اسو میره خونه حقی بهش میگه کمال واکیا همه امیدشون ازدست رفته و فهمیدن اوزان قاتله
اسو: فرقی نداره کمال جلوی چشمام زجرمیکشه منم کاری نمیتونم بکنم خیلی
دیرکردی عمو تو کمال رو وقتی فرستادی استانبول میدونستی عاشق اکیاهست من
اگر میدونستم نمیزاشتم اینکارو بکنی و شاهد عشق اونا بودن برای من از مرگ
بدتره کمال کنارچاه گریه میکرده و اکیا میره پیشش و اونم میگه الان نه
جلونیا و اکیا میره و باخودش میگه نمیتونم لمسش کنم خدایا کمکم کن پایان
زینب با دوست آسو که حامله بوده هماهنگ میکنه و تست بارداری اونو به اوزان
نشون میده و میگه حامله هستم اما بچه رو نمیخوام چون تو خیلی از حقایق رو
از من پنهان کردی و اوزان هم همه چی رو میگه اکیا از لیلا میخواد یه نامه
به کمال بده و کمال و لیلا و آسو میرن جلسه تو شرکت و کمال میگه یه
سورپرایز دارم براتون و به کاغذ به منشی جلسه میده که برای همه کپی میکنه و
قادر میگه قبل از گزارش سالانه در مورده پروژه ای که با شرکت کمال داریم
صحبت میکنم ..کمال: این اواخر ما با شما زیاد کار داشتیم ..قادر:خیلی شوخ
هستید ..کمال:شوخی نیست مطمئن باشید ..عامر:کمال خان الان وقته این مشکل
نیست و شما دارید به افکارمون آسیب میزنید هدف من موفقیت بوده ..قادر:در
مورده پروژه صحبت کنیم؟کمال:بله اما قبلش یه خبره خوب میخوام بدم وسطه زمین
پروژه یه معدن هست اونو دو باره راه میندازیم …عامر:ما به سوپرایزهای کمال
خان عادت کردیم …با کمال یه کم کل کل میکنن و قرار میشه کمال و عامر برن
از معدن عکس بندازن…لیلا نامه اکیا رو میده و شب کمال میره به اون آدرس
اکیا داشته میوه میچیده کمال میرسه میگه چیکار میکنی اینا نرسیده هنوز کاله و کمال بغلش میکنه که راحتتر بچینه و میگه زود باش همسایه ها میبینن آبرومون میره اکیا میگه منو بذار زمین هر چی خوردم تو گلوم موند ..کمال :چرا منو اینجا خواستی؟اکیا: بفهمی فورا میری؟کمال:اگه بگم بمون میمونی؟اکیا:بله ..کمال:اکیا میمونی؟اکیا:هیچی نپرس فقط میخوام امشب رو از من نگیری میای؟کمال:اینجا مال کیه؟اکیا:خانواده یاسمین نیستن خارج هستن نمیای؟ فکر میکنی اشتباهه؟کمال:نیست؟اکیا:نیست اشتباه مجبور بودن منه از تو جدا شدنمه یه شب برای خودم نداشتنه اینکه بین برادرم و عشقم بمونم اشتباهه اگه نمیمیرم برای اینه که تو رو د�ونی ..ازت جدا میشم..عامر: گوش بده قشنگ… بعدش خودم تو رو میکشم. اکیا:منو از این میترسونی ؟
عامر:نه ادامه داره بعد هم.کمال هم منو میکشه و بازهم ما بهم میرسیم و کمال و داداشت میوفتن زندان..اینم پایانش تصمیم بگیر
اکیا: باشه.. عامر: چی؟ اکیا:باشه دیگه باشه و با بغض ب سمت با لکن میره و برای اینکه عامر نتونه اونو صاحب شه خودشو پرت میکنه
و کمال که همراه پلیس ها اون پایینه این صحنه رو میبینه و فریاد میگه اکیاااااا
نهههههه….
اکیا: اگرالان بمیرم اصلا ناراحتی ندارم کمال: این دیگه چه حرفیه اکیا: همینطوری گفتم کاش الان تو یه کشتی بودیم کمال: میتونیم
اکیا: نمیتونیم بعضی وقتا خودمو خیلی بیچاره حس میکنم
کمال: من کنارتم تو بیچاره نیستی اکیا: جونم به درداومده کمال: منم جونم
به درد اومده اکیا میخواد بره کمال دستش رو میگیره کمال: اکیا نرو اکیا:
دست منه؟ کمال : دست خودته جون این بدن دست توئه سر اکیا زخمی و خونس میشه و
بیهوش میشه کمال: هیچ جوره ولت نمیکنم با هم میریم هرجا بریم من وتو باهم
ولت نمیکنم و کمال رو بالای سراکیا نشون میده که میگه قول میدم تورو بردارم
و ازاینجا بریم امبولانس میاد وکمال نمیزاره عامرنزدیک بشه وبهش میگه همه
چی تقصیر توئه بهت گفتم با من مشکل داری مشکل تو با منه اما گوش ندادی همه
چی تقصیر توئه کمال به خانواده اکیا خبر میده و همه میرن بیمارستان
عامربه تانرزنگ میزنه ومیگه افراد روجمع کن بیار این برادرت رو باید
بیندازم تو اتیش زینب توبیمارستان میره پیش عامر وعامر میگه چی میخوای
زینب: خوب بودن تورو میخوام عامر: اگراکیا خوب بشه منم خوب میشم هرگز ارزوی
مرگش رونکن زینب: دیگه چی مگه من قاتلم عامر: من قاتلم اگر بلایی سراکیا
بیاد من شروع میکنم به تمیزکردن افراد زینب: اکیا طوری نمیشه اما توداری
برای عشق اون خودتو ازبین میبری عامر: درنهایت برنده منم اوزان میاد و
عامرمیگه اومده بود منو دلداری بده ممنونم پلیس میاد عامرو به خاطر حمله به
خبرنگاردستگیرمیکنه ومیبره
حیدر میاد پیش کمال وبهش میگه کمال ازاینجا برو وکمال میگه تا اکیارو نبینم
هیچ جا نمیرم لیلا: الان اکیا فقط کمال رومیخواد یه کاری بکن تا اکیارو
ببینه حیدربه کمال میگه برو امشب بهت خبرمیدم چون من کناراکیا میمونم تو
بیا پیشش باش کمال به زهیر زنگ میزنه وبهش میگه خوب گوش کن میری خونه عامر و
من بهت میگم که چجوری بری تو اتاق اکیا و پاسپورتشو برداری زهیرهم میره و
پاسپورت اکیارو برمیداره دوستای زهیر بهش بابت اینکه اینهمه به کمال کمک
میکنه اعتراض میکنن و زهیرمیگه هر چهل سال یه بارپیش میاد که من جونمو هم
برای کسی فدا کنم مواظب حرفاتون باشید
حیدر به کمال خبرمیده که پنهانی بیاد تو بیمارستان و بره پیش اکیا عامرتو اداره پلیس بازداشت میشه و یاد حرفهای اکیا میوفته و داد فریاد میزنه ومیگه چقدر منو اینجا میخواین نگهدارید من عامرکوزجی اغلو هستم همتونو پشیمون میکنم کمال میره پیش اکیا و اکیا بهش میگه بلاخره تونستی بیای
کمال: خوبه که نرفتیاکیا: تو زندگیم چی عوض شده
کمال: وقتی روی زمین افتاده بودی من عوض شدم برای
اینکه برادرت رو نجات بدی کم مونده بود بمیری دیگه داری بیش ازحد فداکاری
میکنی ازاینجا که اومدی بیرون خوب فکراتو بکن تورو ازاینجا میبرم قسم
میخورم عامرمیاد میبینه حیدر پایینه و میره پیش اکیا اما کمال رفته بود
دکتر میاد پیش اکیا و ازش میپرسه شوهرتون نقشی توی این اتفاقی که برای شما
افتاده داشته اکیا: نه اگر منظورتون اینه که عامر منو انداخت نه نینداخت
اگر فکرمیکنید خودکشی کردم نه نکردم فقط میخواستم ازدست عامرنجات پیدا کنم
نمیخواستم بمیرم دکتر: با شما چیکارکرده میخواین ازش شکایت کنید اکیا با
سرش جواب منفی میده و دکتربه عامرمیگه یه کم از اکیا فاصله بگیرید دکتربه
عامرمیگه یه کم ازش فاصله بگیرید بهتر میشه اون نیازداره کمی ازشما دورباشه
عامر: من کسی نیستم که نیازهای زنم رو ازشما یاد بگیرم دکتر: اکیا ازشما
شکایت نکرده منم به مسئولین خبرنمیدم اما شکایت نکردنش باعث نمیشه که قصد
خودکشیش از یاد بره
عامر هم از زندان ازاد میشه ومستقیم ب سمت بیمارستان میره
سریز
کمال میره تو اتاق اکیا
کمال:خیلی ترسوندی منو ….اکیا :معذرت میخوام ..کمال: برای اینکه نتونستم
نجاتت بدم و از جهنم بکشمت بیرون خودمو گناهکار میدونم ..اکیا :کمال دیگه
چیکار باید میکردی؟…کمال:هر زمانی میشه یه کاری کرد درد داری؟اکیا گردنبند
کمال رو نشون میده میگه این از من محافظت کرد وظیفش رو انجام داد و الان
باید برگرده پیش صاحبش کمال تو غذاهای بیمارستان رو دوست
داری؟..کمال:من؟..اکیا :من دوست دارم چون گرسنم شده کمال براش سوپ میاره و
اوکیا میگه قهرمان من اومد خوش اومد چی آوردی برام..کمال:سوپ مرغ
..اکیا:فقط یه سوپ مرغ خالی؟ کمال:اینم بسختی گیر اوردم ..اکیا:شکم من با
سوپ سیر نمیشه..کمال:از دست من بخوری فرق داره ..اکیا:میخورم که خوب بشم
..کمال:البته البته یعنی دوست نداری؟اکیا:نه اونقدری که تو رو دوست دارم
..کمال :پس چرا از ما دست کشیدی؟ اکیا:از خودمون دست نکشیدم فقط خواستم از
دست عامر نجات پیدا کنم و برای کمال تعریف میکنه که چه اتفاقی افتاد که
خودش رو پرت کرده ..کمال:دیگه بهت اجازه نمیدم منو بدون خودت کنی اکیا نه
میتونی مانع من بشی و نه متوقفم کنی تو رو به عامر نمیدم.اکیا:تو زندگیم چی
عوض شده؟کمال:وقتی رو زمین افتاده بودی من عوض شدم برای اینکه برادرت رو
نجات بدی کم مونده بود بمیری دیگه داری بیش از حد فداکاری میکنی از اینجا
که اومدی بیرون خوب فکراتو بکن تو رو از اینجا میبرم قسم میخورم ..عامر
میاد و میبینه حیدر پائینه و میره اتاق اکیا اما کمال رفته بوده …دختره
دستمال فروش میاد پیش اکیا و میگه ماموریت مخفی دارم و کادو رو بهش میده و
میگه این مال توئه از طرف اونه ..اوکیا:اونم اومده؟ که دخترک میگه نه با
مامان اومدیم و سلام رسوند بهت عامر میاد تو اتاق و میگه این کوچولو که
الیف هم میگه اومدم اکیا رو ببینم و بعدم میره
کمال پیش نورسل میره و قول میده پسرش رو پیدا کنه و یه عکس ازش میگیره که توی مانیتوره خونه تهدید کننده دنبالش میگشت قبل از اینکه بدونه طوفانه دیده بوده اما یادش نمیاد
روانشناس از اکیا میپرسه شوهرتون نقشی تو این اتفاق که براتون افتاده داشته؟اکیا: نه اگه میخواین بپرسید عامر منو انداخت نه ننداخت اگه فکر میکنید خودکشی کردم نه نکردم فقط میخواستم از دست عامر نجات پیدا کنم نمی خواستم بمیرم ..دکتر:با شما چیکار کرده میخواین ازش شکایت کنید و اکیا با سرش جواب منفی میده و دکتر به عامر میگه یه کم از اکیا فاصله بگیرید بهتر میشه اون نیاز داره کمی از شما دور باش
.دکتر:اکیا از شما شکایت نکرد منم به مسئولین خبر نمیدم اما شکایت نکردنش باعث نمیشه که قصده خودکشیش از یاد بره … اکیا یاده پنج سال پیش میوفته که پدر و مادرش در مورده ازدواج اکیا و عامر صحبت میکردن و اون میره تو باغ و از خدا میخواد که کمال رو ببینه که کمال زنگ میزنه و میگه خوابیده بودم یهو از خواب پریدم که داشتم تو رو با صدای بلند صدا میکردم چیزی شده؟ تو خوبی؟اکیا:نه خوب نیستم و دوست داشتم باهات درد و دل کنم که کمال میاد پیشش و میگه حس کردم اومدم از این به بعد فقط اسم منو تو قلبت بگو من میام قول میدم از توی هر کابوسی که باشی بکشمت بیرون….آسو به حقی میگه مادرم بخاطره قادر خودکشی کرد و اکیا بخاطره عامر پدر و پسر مرگ بدنبال خودشون دارن .. تو نمیخوای مادرم رو ببینی من جسارت کردم رفتم تو چی؟ حقی:تقدیر من این بوده همیشه از دور دیدمش راضی هستم ..آسو:هیجوقت نمیری پیشش؟حقی:قبل از اینکه آخرین نفسم رو بکشم میرم پیشش…اسو میاد پیش عامر و بهش میگه کم مونده بود اکیا رو از دست بدی با این اتفاقات اونا بیشتر بهم وابسته میشن تو متوجه نیستی..عامر:متوجه هستم و فشارمو بیشتر میکنم که بهم نرسن..آسو:فرقی نداره بجایی میرسه که نمیتونی جلوشو بگیری چون لجبازن ما هر کاری میکنیم اونا باز با همن..عامر:من بفکرشم نگران نباش اما تو چرا اینقدر به من کمک میکنی،برای بدست اوردن کمال؟یا نکنه عاشق من شدی؟آسو:هر کاری کردم برات فقط دلیلش کمال بوده یه روز برای اینکه بدستش بیارم و یه روز برای اینکه بهش آسیب نزنی
طوفان میاد پیش کمال و در مورده قادر بهش هشدار میده و میگه مواظب کاراتون باشید و ردی از خودتون جا نذارید…کمال: طوفان خانوادت زنده هستن؟طوفان:بهتون گفته بودم خانوادمو از دست دادم و اصلا ندیدمشون و نمیدونم که مردن..کمال:از کجا میدونی مردن؟ کی بهت گفته؟طوفان:قادر..کمال:اون از کجا میدونه؟طوفان :نمیدونم کنجکاوی هم کردم اما نتیجه ای نداشت ..کمال عکس رو بهش نشون میده و طوفان میگه از خونم برداشتی کمال میگه نه از خونه مادرت برداشتم مادرت زندست بخوای میبرمت پیشش
کمال طوفانو میبره پیش مادرش و طوفان میگه این لطفتو فراموش نمیکنم و بهت مدیونم و به آسو هم زنگ میزنه میگه مادرم زنده بوده و حقی یه گذشته دروغی بهم داد اما کمال مادرم رو بهم داد..آسو:ما بهت دروغ نگفتیم چرا باید دروغ بگیم ..طوفان:چون شاید فکر کردین اگه مادرم رو پیدا کنم دیگه فکره انتقام نیستم و شما رو ولتون میکنم…اکیا با بلندگو به خبرنگارا میگه من اینجام و یه کم بهم ریختم اما خوبم ..خبرنگار:اکیا خانم و خودکشیتون بعده دعوا با عامر خان سره عشق ممنوع اتفاق افتاد؟اکیا:این چیزایی که مینویسید و تمومش نمی کنید زندگی منه زمانیکه عامر با عشقهای مختلفش بود از این خبرها ننوشتید چرا؟چونکه من یه زنم و شما در مورده خصوصیات اخلاقی من بازپرسی میکنید؟ صدها نفربا خبرهای شما در مورده من نظر میدن من یه زنم و برای توضیح به شما هیچی ندارم بگم حساب هر چیزی که اتفاق افتاده برام خودم میدم زندگی و اعتبار من بازیچه شما نیست که مثل آدامس تو دندوناتون بجویید من کالای دنیای فانتزی شما نیستم خیلی حقیرانه هستش که از زندگی من و به نفع خودتون برداشت کنید این زندگی منه من رو راحت بذارید یا نذارید خبری دستتون نمیاد ..عامر صحبتهای اکیا رو میشنوه و به روزنامه زنگ میزنه و میگه :فورا در مورده خبری که درباره زنم نوشتید باید اعلام رسمی بکنید که کمال شریک من هستش و بهش اعتماد دارم خیلی و دوست خانمم از دوران دانشگاه هستش و از ملاقاتاشون خبر داشتم هیچ ربطی هم به اتفاقی که برای همسرم افتاده نداره و ازدواجمون با شادی ادامه داره اگه ادامه بدین شکایت میکنم
کمال:خیلی چیزها از سر گذروندیم اما هیچی از خانواده مهمتر نیست خواستم ببینمتون جز شما کوهی نیست که بهش بچسبم تا یه زمانی…تانر:خوب گفتی تا یه زمانی..کمال:هممون داریم زندگی که انتخاب کردیم میگذرونیم حتی اگه اشتباه کردیم و یا قصد جون همدیگه رو کردیم ما از یه جون هستیم اگه فردا اتفاقی برام افتاد میخوام مطمئن باشم شما رو به هم امانت دادم هر چی که بشه
تانر:چی شده یعنی چی من چیزیم بشه؟ خبریه؟تو دردسر
افتادی ؟چی شده؟..کمال:با زینب قهر نباش ازدواج کرده تموم شد رفت راه
برگشتی نیست حالا تو داداش…تانر:به من نرس حتما باز عامر..کمال:بله الان
متوجه نمیشی اما به موقع میفهمی فقط میخوام مواظب باشی بخاطره کارای کثیفش.
اون سلاح رو بذار تو جیبت …زینب:درسته داداش اونو نمیشناسی آدمه عجیبیه یه
دیوانه هستش و همه کاراش با نقشه هست..کمال:برای همین زینب اگه بخوای از
اون خونه بیای بیرون این کلید خونه من مال توئه همه چی رو حل کردم الان
دیگه مال توئه به حسابتون هم پول ریختم اگه لازم داشتید استفاده کنید
..تانر:این بچه بازی ها رو نکن من گول نمیخورم میخوای دل ما
بسوزه؟..کمال:کاری که از دلم اومد انجام دادم کاری نمی کنم فردا معلوم نیست
چی میشه برای همین میخوام شما دوتا آشتی کنید
لطفا و تانر و زینب آشتی میکنن …. کمال :ما هر چقدر که تو روی هم وایسیم
دشمن نیستیم منم زندگیمو انتخاب کردم و ادامه میدم چه درست چه غلط با
گناهانش و بغلشون میکنه … میره پول میز رو حساب کنه تانر به زینب میگه خدا
حافظی کرد باهامون اما اونو میشناسم عاقلانه رفتار میکنه میره و بر میگرده
امیدوارم البته .. زینب به کمال میگه داری از ما خدا حافظی میکنی؟کمال:هنوز
نه بابد یه گره بزرگ رو بازش کنم برای همین یه بار دیگه تو و اوزان رو
میبینم …قادر نگران دیداره کمال و عامر هستش و فکر میکنه کمال میخواد باهاش
تسویه حساب کنه به ویدا زنگ میزنه و اکیا متوجه میشه..اکیا به لیلا زنگ
میزنه میگه نگرانم لیلا هم میگه تو نگران نباش خبری شد بهت خبر میدم …
عامر هم میره پیش کمال و باهم از آسانسور میرن بالا تا حرف بزنن
منبع : تاپ ناز
خلاصه داستان فصل دوم سریال ترکی اکیا را با بازیگران نقش اصلی کمال ( بوراک اوزچویت ) و اکیا ( نسلیهان اتاگول ) و عامر ( کان اورگانچی ) و زینب ( هازال فیلیز ) و آسو (ملیسا آسلی پاموک) در دنیای سریال سایت مکعب یخی مشاهده نمایید .
یکی از پر طرفدار ترین سریال های ترکی مشهور کشور ترکیه سریال اکیا می باشد البته فصل اول این سریال شبکه جم در حال پخش می باشد . و شما می توانید خلاصه داستان و قسمت آخر فصل دوم سریال اکیا را در دنیای عکس سریال و عکس بازیگران سریال را در سایت دیلی مشاهده نمایید.
داستان و ماجرای دوستی همسر امیر و دوست دختر سابق کمال است.
او دختر ویلدان که از خانوادهای ثروتمند و اوندر از خانوادهای متوسط است.او یک برادر دوقلو به اسم اوزان دارد.
او دختری شاد و بی پروا است.او با اینکه در یک خانوادهٔ ثروتمند بزرگ شده اما همیشه از زندگی پُر زرق و برق کمی دوری میکند.
در زمانی که او و کمال عاشق یکدیگر بودند و خیال ازدواج کردن داشتند،اوزان یک زن را میکشد .
او برای پنهان کردن این قتل،مجبور میشود با امیر کوزجواوغلو ازدواج کند و پیشنهاد ازدواج کمال را رد میکند،کمال فکر میکند اکیا بخاطر مادیات پیشنهاد ازدواج او را رَد کرده است،
به همین خاطر ناراحت میشود و قید استانبول را میزند. سال ۲۰۱۵ میشود و اکیا هنوز هم مثل روزهای اول عاشق کمال است و به امید اینکه روزی به کمال میرسد هر روز قوی تر میشود.
کمال برای کار کردن روی یک پروژه در شرکت امیر دوباره به استانبول بر میگردد و با بازگشت کمال به استانبول همه چیز دوباره آغاز میشود…
کمال یک مهندس معدن جوان و فقیر است او برای به دست آوردن روزی خودش ، به همراه کارگرانش ، در اعماق زمین در حال تلاش و جدال است .
کمال فقیر است ولی غرور زیادی داره . یک روز دختری به اسم اکیا ( نیهان ) رو از خطر غرق شدن نجات میده . به این ترتیب با او آشنا میشه و زندگیش تغییر میکنه . و بعد از مدتی با اتفاقاتی برای برادر اکیا (نیهان) می افتد اکیا (نیهان) از روی اجبار و برای نجات برادرش مجبور میشه با امیر کسی که دوستش ندارد ازدواج کند بعد از این اتفاقات زیاد کمال مجبور به ترک استانبول میشه و در جایی دیگر ، در یک معدن مشغول به کار میشه و وقتی برمیگرده به استانبول به دنبال انتقام از عشق گذشته خودش که ازدواج کرده اکیا (نیهان) می افتد و ماجرای عشق بین این دو نفر و همسر اکیا (نیهان) ماجرا و داستان زیبایی را به ثمر میرساند
فصل اول این سریال به این صورت به پایان میرسد که همه تصور میکنند امیر بخاطر گلوله ای که در درگیری با کمال به وی اصابت کرده کشته شده و کمال هم به خاطر این موضوع زندانی می شود ، در حالی که در فصل دوم سریال اکیا این سریال خواهید دید که موضوع به این شکل نبوده است
در فصل دوم سریال اکیا کمال از اکیا بچه دار خواهد شد .و اکیا بچه را از کمال پنهان می کند و عامر به دروغ پدر بچه خواهد شد . و اتفاقاتی از جمله تصادف اکیا و به کما رفتن اکیا
سایت در حال بروز رسانی می باشد ……
شما می توانید تمام قسمت های فصل دوم سریال اکیا را در همین پست به صورت روزانه مشاهده نمایید .
عکسهای فصل دوم سریال اکیا
فصل دوم سریال اکیا داستان تمام قسمت های فصل دوم سریال اکیا و قسمت آخر
فصل دوم سریال اکیا عشق بی پایان خلاصه و قسمت آخر فیلم اُکیا فصل دوم+ عکس
فصل دوم سریال اکیا | خلاصه قسمت اول تا اخر Kara Sevda
عکس بازیگران فصل دوم سریال اکیا | زمان پخش و خلاصه داستان فصل دوم سریال ترکی اکیا
خلاصه فصل دوم سریال اکیا
قسمت اخر فصل دوم سریال اکیا
قسمت آخر فصل دوم سریال اکیا
قسمت آخر فصل دوم اکیا
قسمت آخر فصل دوم سریال ترکی اکیا
فصل دوم سریال ترکی اکیا
اخر فصل دوم سریال ترکی اکیا
قسمت آخر فصل دوم سریال اکیا
خلاصه داستان و قسمت آخر فصل دوم سریال اکیا
خلاصه داستان فصل دوم سریال اکیا
منبع : dailys.ir
زمان پخش فصل دوم سریال اکیا ,فصل دوم سریال اکیا چند قسمت است ,آخر فصل دوم سریال اکیا چی میشه ,فصل دوم سریال اکیا,پایان فصل دوم اکیا
فصل دوم سریال ترکی اکیا | خلاصه داستان قسمت آخر فصل ۲ اکیا | زمان پخش و جزئیات
دانلود سریال دست سرنوشت قسمت ,۱۶۶ , دانلود دوبله فارسی قسمت ,۱۶۶ دست سرنوشت , سریال ترکی دست سرنوشت قسمت ,۱۶۶ , دانلود سریال دست سرنوشت , دانلود قسمت ,۱۶۶سریال دست سرنوشت , دانلود قسمت ,۱۶۶ دست سرنوشت , ,۱۶۶ دست سرنوشت , دوبله فارسی قسمت ,۱۶۶ سریال دست سرنوشت , دانلود دست سرنوشت ,۱۶۶ , دانلود قسمت ,۱۶۶ سریال دست سرنوشت از نماشا , نماشا قسمت ,۱۶۶ سریال دست سرنوشت , دست سرنوشت ,۱۶۶ , دانلود قسمت ,۱۶۶ دست سرنوشت با لینک مستقیم , بیوگرافی بازیگران سرال دست سرنوشت , دوبله قسمت ,۱۶۶ سریال دست سرنوشت , دوبله قسمت ,۱۶۶دست سرنوشت , دانلود دوبله قسمت ,۱۶۶ دست سرنوشت , قسمت ,۱۶۶ صد و شصت و ششم سریال دست سرنوشت , دانلود قسمت ,۱۶۶ دست سرنوشت از نماشا , نماشا قسمت ,۱۶۶دست سرنوشت , سریال دست سرنوشت قسمت ,۱۶۶ , پخش آنلاین قسمت ,۱۶۶ سریال دست سرنوشت , پخش اینترنتی قسمت ,۱۶۶ دست سرنوشت
نام لاتین سریال : Kaderimin Yazıldıgı Gun
نام فارسی سریال : دست سرنوشت
تولید کننده : کشور ترکیه
تاریخ انتشار : ۲۰۱۶
روزهای پخش : هر روز
تعداد قسمت ها : نامعلوم
پخش از شبکه ی : جم تی وی
نوع و موضوع اثر : عاشقانه
درجه کیفیت : ۵۴۰p
بازیگران : از ozcan Deniz، خدیجه شندیل بیگم برهنه، Gürbey جلو، گل رز ONAT متن Çekmez
کارگردان : تماس با İnaç، پرتاب İnaç
خلاصه سریال : داستان این سریال درمورد یک زن است که به خاطر ناتوانی نمیتواند بچه به دنیا آورد برای همین از شوهرش قهرمان میخواهد که بچه یک زن دیگه را به دنیا آورد….
معرفی سریال :
در اولین روز برداشت محصول انار که خانواده یوروخان جشن می گیرند همه دور هم جمع شده اند و برای سلامتی و سودآوری بیشتر دعا می کنند.
در این جشن حرف هایی گفته می شود که به مذاق دفنه خوش نمی آید. همه او را سرزنش می کنند که چرا بچه دار نمی شود. شوهر او قهرمان از دفنه دفاع می کند و به همه می گوید که بچه دار شدن برایش اهمیتی ندارد.
اما دفنه که به شدت ناراحت است تلاش می کند و تصمیم جدی میگیرد که به هر قیمتی که شده است بچه دار شود. پس از مشورت با مادرشوهرش عفت آنها تصمیم میگیرند که با رحم جایگزین فردی دیگر بچه قهرمان را نگه دارند و پس از زایمان و به دنیا آمدن بچه فردی که استخدام شده است را مرخص کند.
اما این اتفاق زندگی خانواده یوروخان را برای همیشه تغییر می دهد.
دفنه پس از راضی کردن شوهرش قهرمان دختر زیبایی به نام الیف را برای رحم جایگزین پیدا می کند.
الیف که دختر زیبا و ساده اس است و به اجبار پدرش به ازای دریافت پول با مردی ازدواج کرده است. مادر این دختر برای حمایت از دخترش مقابل شوهرش او را ناخواسته می کشد و بعد از این قتل به استانبول فرار می کند که به زندان می افتد. اما الیف که با خواهر کوچکش زندگی می کند مجبور می شود پیشنهاد رحم اجاره ای را قبول کند و مجبور می شود بچه را در رحمش نگهداری کند.
الیف که فکر می کند بعد از ۹ ماه حاملگی و نگهداری از بچه می تواند پول را بگیرد و زندگی اش را از سر بگیرد با اتفاقات عجیبی روبرو می شود. گویا دفنه توانایی مادر شدن را نداشته است و بدنش تخمک گذاری نمیکرده و به همین دلیل عفت با دکتر قرار گذاشته که از تخمک خود الیف و اسپرم قهرمان استفاده کنند و این موضوع یک راز بین عفت و دکتر باقی بماند. امام همه فکر می کنند که بچه ای که در شکم الیف است بچه دفنه است در صورتی که الیف بچه خودش را باردار است!
تا اینجا بچه دزدیده شده و در آخر مریم پشیمون میشه و توپراک رو
میاره.تو قسمت ۲۹ اورجینال بهترین صحنه های الیف و قهرمان هستش و قهرمان به
عنوان هدیه زایمان الیف بهش یه ماشین میده و الیف هم تصادف میکنه.بعد
تصادف الیف قهرمان اصلا باور نمیکنه که عشقش مرده و حتی ابراهیم رو هم پیدا
میکنه و میفهمه ک ابراهیم برادر الیف بوده و وقتی میخواست بکشتش ضیا جلوشو
میگیره.
وقتی ک پلیس پرونده رو میبنده خودش پیگیر ماجرا میشه ولی متاسفانه نمیتونه
پیداش کنه و خودشو از همه چی و همه کس کنار میکشه و تو رشادیه میمونه و
مشروب میخوره و بعضی وقتا ک توپراک خوابه میره بچه هارو میبوسه و میاد.بعد
اینکه توپراک تب میکنه و حالش بد میشه ضیا میاد دنبال قهرمان و میگه باید
خودتو فدای بچه هات بکنی و یه زن تو خونه منتظرته(دفنه) و بهترین کار اینکه
باهم ازدواج کنین تا برای بچه هات پدری کنی و قهرمان هم قبول میکنه برگرده
و با دفنه ازدواج میکنه ولی بهش میگه که این ی ازدواج واقعی نیست و من فقط
میخوام واسه بچه هام پدری کنم .
کار اورگانیک هم ب لطف یعقوب شکست خورده و شرکت ورشکست میشه و قهرمان هم
داره سعی میکنه تا اوضاع رو درست کنه.مقصود هم یعقوب رو با عکسایی ک با زنا
داره تهدید میکنه .یعقوب هم قهرمان رو راضی میکنه تا با مقصود شریک بشه
ولی هیچکی غیر یعقوب نمیدونه مقصود شریکه.بعد برای توپراک جشن ختنه میگیرن و
اینجاست که الیف بعد دوسال دست در دست مقصود و به عنوان زن مقصود میاد ک
قهرمان هم تعجب که ن ب معنای کامل هنگ میکنه.بعدم هی میخواد به الیف نزدیک
بشه و حرف بکشه که الیف هیچی نمیگه و یه بار توپراک و مریم رو میفرسته تا
توپراک مادرشو ببینه و اونجا . میشنوه ک مقصود ب الیف میگه به زودی همه
چیزو از قهرمان میگیریم و سلطنت میکنیم.
تو همونروز ضیا سکته میکنه و قهرمان هم بعد شنیدن این حرف مقصود و خبر سکته
ضیا ک فلج میشه با الیف بد میشه و میخواد ازش به عنوان جعل هویت شکایت کنه
ک نمیتونه ولی بجاش دفنه از الیف شکایت میکنه.بعد اینکه در مورد الیف
تحقیق میکنه میفهمه ک بعد تصادف فلج شده و میره دادگاه و الیف رو نجات
میده.بعد اونم با ی روانشناس صحبت میکنه تا ب توپراک بگه الیف مادرشه و
اینکارو میکنه.بعدم قهرمان با موذی گری الیفو ب بهانه جلسه میبره آلاچاتی و
اونجاست ک الیف و قهرمان آشتی میکنن.
قهرمان با موذی گری الیفو ب بهانه جلسه میبره آلاچاتی و اونجاست ک الیف و
قهرمان آشتی میکنن ولی بازم مقصود میاد و الیف رو تهدید میکنه و الیفم
مجبور میشه ب قهرمان بگه همش ی بازی بود برای گول زدن تو و میره.
بعدم مقصود الیف رو میدزده ک قهرمان میره دنبالش و تیر میخوره و با حال
وخیمش بازم میره دنبال الیف و پیداشون میکنه و وقتی مقصود میخواست قهرمان
رو با چکش بزنه الیف به مقصود تیر میزنه.و اینطور از دست مقصود خلاص
میشن.بعدم دوباره باهم عقد میکنن.ولی بازم دفنه با نقشه هایی ک میکشه یه
مدت خیلی خیلی کوتاه بینشون بحث پیش میاد و با اومدن بتزیگر جدید مرد
قهرمان احساس خطر میکنه و با الیف آشتی میکنه.
بعدم با حرفای الیف ب دفنه شک میکنه و میفهمه ک دفنه تو سکته کردن ضیا نقش
داشته.(نکته جالبی ک اینجاست اینکه ضیا با گوشی صدای دفنه رو که به همه چی
اعتراف کرده ضبط میکنه)قهرمان هم اون گوشی رو پیدا میکنه و روز عمل ضیا به
اون گوشی گوش میده و دلیل مرگ نازلی و سکته ضیا و دستور قتل الیف و همکاری
دفنه با ابراهیم و مقصود رو میفهمه.بعدم دفنه رو به پلیس تحویل میده و در
آخر دفنه با کمک سونر(نقش مردی ک قهرمان بخاطرش احساس خطر کرد) از زندان
آزاد میشه و اجه رو میدزده.وقتی هم که اجه رو پیدا میکنه سونر الیفو که
حاملس میدزده .در آخر هم بعد چند ماه قهرمان با الیف و بچه ها برای همیشه
میرن هاتای و به خوبی و خوشی زندگی میکنن.
الیف تو تصادف فلج میشه و به مدت چند ماه تو کما بود و به هوش میاد .ولی فلجه.و نمیتونه از دست مقصود خلاص بشه.برای معالجه هم مقصود ی اسم جدید درست میکنه و با اسم زینب چاکر الیف میره سوئیس.حتی چندین بار هم تصمیم به خودکشی میگیره ولی هربار نجات پیدا میکنه و اینجا مژگان به عنوان پرستار الیف وارد داستان میشه و بعد ی مدت الیف خوب میشه ولی از مقصود پنهون میکنه و با کمک مژگان فرار میکنه که میشه همزمان با عقد قهرمان ولی مقصود بازم میگیرتش و زندانیش میکنه.
بعدم سلطان رو که نازلی رو از دست داده بود و تنها بود پیدا میکنه و سلطان هم به الیف میرسه و الیف وقتی میفهمه نازلی مرده خیلی بهم میریزه.(همه فک میکنن نازلی از تراس افتاده)سلطان بهش میگه قهرمان بعد ی مدت دیگه دنبالت نگشت و ولت کرد ک الیف باور نمیکنه و مقصود الیف رو یواشکی میبره عمارت که قهرمان بیچاره هم تازه برای اولین بار داشت با بچه ها بازی میکرد و الیف میبینه این صحنه رو توپراک جلوی چشم الیف دفنه رو مامان صدا میکنه و با این ح ف قهرمان که توپراک ب حرف مادرت گوش کن بیشتر میشکنه عشقم.
مقصود هم میگه برو بگو من اومدم.و میره.الیف هم خودشو نشون نمیده و
برمیگرده.بعد هم مصاحبه قهرمان و دفنه رو تو روزنامه میبینه که از قول
قهرمان نوشته دفنه بهترین مادر دنیاست و در کنار اون آرامش دارم (در حالی ک
قهرمان دقیقا برعکس اینا رو گفته و دفنه حرفشو عوض کرده)کلا از قهرمان
متنفر میشه.ی بار دیگه ک توپراک تب میکنه . الیف هم نگران میشه و یواشکی
میره بیمارستان و اونجا دفنه میبینتش.بعدم تعقیبشون میکنه و به هر حال
میفهمه ک الیف زنده هست.الیف هم که میبینه قهرمان با دفنه ازدواج کرده و
توپراک دفنه رو مادرش میدونه تصمیم میگیره پسرشو بگیره.مقصود هم بهش
پیشنهاد ازدواج میده و قول میده توپراک رو هرجور شده بگیره که اول الیف
قبول نمیکنه ولی بعد اومدن دفنه و تهدید کردن الیف ب شرطی ک مدیریت سهامو
بهش بده قبول میکنه تا با مقصود ازدواج کنه (البته دقت کنین با اسم زینب
چاکر).
بعد ازدواج هم روز جشن ختنه توپراک به عنوان زن مقصود میره مقابل
قهرمان.قهرمان هم میبرتش تو اتاق و میخواد بفهمه چی شده ک الیف هیچی نمیگه و
میگه الیف مرد.تو کشتیش و میره.بعدم مریم توپراکو میاره پیشش و بوی پسرشو
استشمام میکده .
بخاطر سکته ضیا از راه مخفی میره عمارت ک قهرمان میبینتش و میگه اونقد
جسوری ک تو شرکت دست کردی.اگه میخوای انتقام بگیری بگیر.منم میدونم چیکار
کنم.بعدم پلیس میاد و الیف رو ب اتهام جعل هویت میبرن کلانتری و اونجا بازم
الیف به قهرمان میگه ازش متنفره و قهرمان هم دیگه بیخیال میشه و میره.تو
دادگاه که نزدیک بود به الیف ده سال حبس بخوره عشقم میاد و میگه زن
مرده.ایشون شریکمونن و الیف رو نجات میده.
بعدشم الیف میره تو شرکت و یه پروژه رو ارائه میکنه ک استقبال زیادی ازش
میشه. بعدم ب بهانه ی شرکت میرن آلاچاتی و اونجا بالاخره با مقاومتای الیف
با هم آشتی کردن.ولی بازم مقصود با جون قهرمان و توپراک تهدیدش میکنه و
مجبور میشه با مقثود بره ک در آخر قهرمان نجاتش میده و باهم ازدواج
میکنن.بخاطر نامه های تهدید آمیزی ک ب عمارت میاد مجبور میشن برگردن عمارت
که قهرمان مجبور میشه دفنه رو هم بیاره و الییف میفهمه اینا کارای دفنه هست
و به قهرمان میگه ولی قهرمان باور نمیکنه و یه مدت کم با هم سرد میشن ولی
با ورود سونر باهم آشتی میکنن.
با رو شدن دست دفنه و زندان رفتنش که سه ماه طول میکشه توپراک و اجه بهش
عادت میکنن و میفهمه ک حاملس ولی بخاطر تصادف امکان سقط هست و از قهرمان
مخفی میکنه ولی قهرمان میفهمه.بعد آزاد شدن دفنه با کمک سونر دفنه اجه رو
میدزده قهرمان نمیزاره ک الیف چیزی بفهمه چون استرس واسش خوب نیست.بعدم
الیف میشنوه و میره که اینم نقشه سونر بود تا الیفو بگیره(سونر مشکل روحی
داره و چون زن و پسرشد تو تصادف از دست داده الیف و توپراک رو جای اونا
گذاشته)در آخر قهرمان الیف رو نجات میده و بعد چندماه بعد ازدواج جلال با
بچه هاشو عشقش به هاتای میرن و با خوشی زندگی میکنن.
دفنه بعد رفتن الیف و با وجود اجه پاش به عمارت یوروکهانها باز میشه و
مثلا واسه توپراک مادری میکنه تا اینکه عفت بهش میگه که میخوایم با قهرمان
ازدواج کنی و دفنه هم خدا خواسته قبول میکنه.بعد هم در طول ازدواج سعی
میکنه خودشو به قهررمان نزدیک کنه ک قهرمان بهش میگه این ازدواج وواقعی
نیست.
یه بار ک از روزنامه مییان برای مصاحبه همه حرفای قهرمان رو عوض میکنه ولی
ضیا گردن میگیره.بعدم تو بیمارستان الیف رو میبینه و تعققیبش میکنه و
میفهمه ک زندس و سعی میکنه اسم مادر تو شناسنامه توپراک رو عوض کنه ولی
موفق نمیشه.و بعد اومدن الیف همواره بر کارهای بدش افزوده میشود.
بعدم به عفت میگه سی دی همکاری اون با مقصود رو بهش بده چون ممکنه دست
قهرمان بیفته و شکران اینو میشنوه و زودتر سی دی رو برمیداره و در ازاش از
دفنه پول میگیره که ضیا این صحنه رو میبینه و وقتی دفنه نبود سی دی رو
میبینه و میخواست ب قهرمان بگه که دفنه میفهمه و تعقیبش میکنه و عصبی میشه و
همه گندکاریاشو بهش میگه که قلب ضیا تحمل نمیکنه و سکته میکنه و دفنه هم
سی دی رو میشکدنه.وقتی هم ک تو بیمارستانه بازم تعریف میکن غافل از اینک
ضیا داشت صداشو ضبط میکرد. تا اینکه قهرمان و الیف با هم آشتی میکنن و دفنه
میره ب الیف التماس میکنه که چیزی راجب به همکاری ابراهیم و اون نگه(مقصود
همه چی رو برای الیف تعریف کرده)الیف هم بخاطر اجه قبول میکنه ک چیزی
نگه.شب عروسی الیف و قهرمان چند نفرو میفرسته تا خونه رو آتیش بزنن.و نامه
های تهدید کننده میفرستاد خونه و حتی عکس بچه هارو هم فرستاد ک قهرمان
مجبور میشه الیف و توپراکو برگردونه عمارت و با دروغ و حقه بازی میگه ک چند
نفر اطراف خونن و من ترسیدم و به هر حال نقش بازی میکنه ک قهرمان مجبور
میشه اونم بیاره عمارت.
بعدم هی زیر زیرکی سعی میکنه توپراکو علی الیف پر کنه که ی بار الیف میشنوه
و باهم دعوا میکنن.بعدم وقتی داشت با آدمایی ک خونه رو آتیش میزد حرف میزد
الیف میشنوه و شک میکنه و به قهرمان میگه ولی قهرمان باور نمیکنه.بعد ی
مدت ک قهرمان تحقیق میکنه و با حرفای الیف و پیدا کردن گوشی ضیا همه چی رو
میفهمه و دفنه وقتی میخواست بره خارج قهرمان اونو ی جوری برمیگردونه و
تحویل پلیس میده و سه ماه تو زندون میمونه که با کمک سونر آزاد میشه و اجه
رو میدزده ولی قهرمان پیداش میکنه و اونو دوباره ب پلیس تحویل میده.
سایت مجله فارسی
این مطلب متعلق به سایت مجله فارسی به آدرس www.majalefarsi.ir است.
این مطلب متعلق به سایت مجله فارسی به آدرس www.majalefarsi.ir است.
منبع : تاپ ناز
دانلود دوبله فارسی قسمت ۱۵۳ کوسم سلطان , سریال ترکی کوسم سلطان قسمت ۱۵۳ , دانلود قسمت ۱۵۳ سریال کوسم سلطان , دانلود قسمت ۱۵۳ کوسم سلطان , ۱۵۳ کوسم سلطان , دوبله فارسی قسمت ۱۵۳ سریال کوسم سلطان , دانلود کوسم سلطان ۱۵۳ , دانلود قسمت ۱۵۳ سریال کوسم سلطان از نماشا , نماشا قسمت ۱۵۳ سریال کوسم سلطان , کوسم سلطان ۱۵۳ , دوبله قسمت ۱۵۳ سریال کوسم سلطان , دوبله قسمت ۱۵۳ کوسم سلطان , دانلود دوبله قسمت ۱۵۳ کوسم سلطان , قسمت ۱۵۳ صد و پنجاه و دوم سریال کوسم سلطان , دانلود قسمت ۱۵۳ کوسم سلطان از نماشا , نماشا قسمت ۱۵۳ کوسم سلطان , سریال کوسم سلطان قسمت ۱۵۳ , پخش آنلاین قسمت ۱۵۳ سریال کوسم سلطان
نام سریال: ماه پیکر ( کوسم سلطان )
امتیاز : ۶.۹
فرمت ویدئو : MKV
کیفیت ویدئو : HD 480p & 720p & 1080p
حجم ویدئو : ۲۵۰ – ۳۵۰ – ۷۰۰ مگابایت
تولید شده در : کانال GemTV
ژانر : درام ، تاریخی
هنرمندان: Aslihan Gürbüz, Hülya Avsar, Nadir Saribacak
خلاصه داستان : این سریال تاریخی داستان سلطنت سلطان احمد را به تصویر می کشد. آناستازیا دختر جوانی بود که صفیه سلطان مادربزرگ سلطان احمد برای پیشکش به درگاه او از کفالونیا به قصر آورده و سرانجام او عاشق پادشاه می شود. آناستازیا دختر شجاع، جسور و پرشور و حال یک بازرگان ثروتمند اهل جزیره ی کفالونیا است که بسیار دانا و زیبا بود. او در کنار خانواده ی خود زندگی آرام و خوبی داشت، تا اینکه برای فرستادن به حرم دزدیده و به استانبول فرستاده می شود. آناستازیا در روزهای نخست حضور در حرم بسیار خشمگین بود و حسرت خانواده و سرزمین خود را داشت و برای فرار از حرم به هر کاری دست زد اما موفق نشد. زمان به او ماندن در قصر و جنگیدن را یاد داد. او شرایط خود را قبول کرد و تسلیم سرنوشتی که در استانبول برایش رقم خورده بود شد…
*************************************
معرفی سریال :
سریال ماه پیکر Kösem Sultan اخیرا ساخته و در حال پخش می باشد که این سریال داستان زندگی ماه پیکر یکی از زنان تاریخ ترکیه می باشد . در زیر بیوگرافی ماه پیکر و همچنین داستان سریال ماه پیکر را مشاهده میفرمایید .
ماه پیکر کیست ؟
ماه پیکر یا کوسم سلطان (به ترکی استانبولی: Kösem Sultan ) متولد حدود ۱۵۹۰ – درگذشته در ۳ سپتامبر ۱۶۵۱
نام کامل به ترکی استانبولی: Devletlu İsmetlu Mahpeyker Kösem Valide Sultan Aliyyetü’ş-Şân Hazretleri
همچنین معروف به ماهپیکر سلطان همسر سلطان احمد و مادر ابراهیم یکم، مراد چهارم، شاهزاده سلیمان، شاهزاده قاسم، عایشه سلطان، فاطمه سلطان، گوهرخان سلطان و خانزاده سلطان بود. وی خاصگی سلطان احمد یکم بود.
کوسم سلطان مانند خرم سلطان یکی از زنان بسیار با نفوذ عثمانی بود و به برادر احمد یکم، مصطفی یکم، کمک میکند به سلطنت برسد و زمانی که پسرانش مراد چهارم و ابراهیم یکم به سلطنت رسیدند چندین دوره والده سلطان بود.
کاروانسرای والدهخان را در زمان سلطان مراد چهارم والده کوسم سلطان ساخته است. هدف کوسم سلطان این بوده که درآمد این کاروانسرا وقف مسجد چینیلی بشود که در اسکودار خود ساخته بود. در کتاب حدیقه الجوامع اثر ایوان سرایی حسین افندی نوشته شده که مسجد چینیلی که آن را والدهخان ساخته است، درآمدش براساس وقف کاروانسرای والدهخان بوده است.
گفته شده این سریال ادامه سریال حریم سلطان می باشد که در مجموعه فیلم قرن باشکوه ( The Magnificent Century ) ساخته شده و از خاندان سلاطین ترکیه برداشته شده است . در این فیلم برن سات در نقش کوسم سلطان ( به ترکی : Kösem Sultan ) همسر سلطان احمد و مادر ابراهیم یکم ایفای نقش می کنه .
برن سات قراره نقش کوسم سلطان رو در سنین ۱۶ تا ۲۰ سالگی اجرا کنه و احتمالا در فصل اول این سریال حضور خواهد داشت . یه نکته در مورد کوسم سلطان هست که جالبه بدونین ! سلطان احمد یکم ، کوسم سلطان رو خیلی دوست داشته و بسیار بهش عشق می ورزیده .
خلاصه داستان جدیدترین قسمت های این سریال را می توانید هر روز در این مطلب دنبال کنید. این مطلب هر روز به روز می شود.
ندیمه ی گوهرسلطان یه نامه از طرف سلاحدار بش میده..گوهرسلطان نامه رو
میخونه و میبینه سلاحدار نوشته:منو ببخشید اگه جسارت کردم و احساساتم رو
بهتون گفتم،اگه شما احساسی به من ندارید منم دیگه هیچوقت باهاتون رودررو
نمیشم اما اگه کوچکترین احساسی دارید فردا کنار حصار به دیدنم
بیاید…گوهرسلطان هم بعد از خوندن نامه اونو آتیش میزنه
عاتیکه میره پیش سلاحدار و میگه راجع به ازدواج با من فکر کردی؟/سلاحدار
میگه این ممکن نیست/عاتیکه:چرا ممکن نیست،من تو رو میخوام تو هم منو،دیگه
چه مانعی وجود داره/سلاحدار:من مانع این موضوع میشم…سلاحدار سعی داره به
عاتیکه بفهمونه که دوسش نداره اما عاتیکه متوجه نمیشه و همش اصرار به
ازدواج با سلاحدار داره
کوشم به دیدن قاسم میره و میگه تو به من دروغ گفتی و اون خاتون رو باردار کردی این یعنی حکم مرگت/قاسم میگه لطفا به الانور صدمه ای نزنید/کوشم با عصبانیت میگه الانور به تو چه؟ تو باید به فکر خودت باشی…کوشم به قاسم میگه من دیدم چطور یه برادر، برادرشو میکشه…عثمان فقط بخاطر اینکه به محمت شک داشت اونو کشت حالا اگه مراد اینو بفهمه به تو شک میکنه و در نهایت تو رو میکشه..من بچه ی اون رو میکشم و میفرستمش یه جای دور تا تو نجات پیدا کنی
صبح:دوتا سفیر از ازبکستان به قصر میان…جناب شیخ الاسلام و جناب یحیی بازم بحثشون میشه و سینان پاشا متوجه اختلافشون میشه
مراد به اتاق عایشه رفته و بچه هاشو میبینه و حال عایشه رو میپرسه.عایشه
میگه یه حرفایی راجع به اومدن پرنسس فاریا به حرم شنیدم اما من در جواب
دیگران گفتم هر طور سرورمان صلاح بدونه اون درسته/مراد:خوب گفتی جای تو
همیشه برای من جداست
فاریا ناراحته و عاتیکه دلیلش رو میپرسه، فاریا میگه دیشب از مراد پرسیدم
که اگه باهم رابطه نداشتیم بازم دنبالم میومد ولی اون سکوت کرد/عاتیکه
لبخند میزنه و میگه در اصل اون بخاطر با تو بودن نزاشت که سلطنت به تو و
مادرت برسه چون اونموقع ممنوع بود که با تو باشه/فاریا هم خوشحال میشه
کوشم به لاله زار کالفا میگه هرچه سریعتر اون خاتون رو ببرید
قصر قدیمی و بچه رو از بین ببرید..گلبهار به دیدن کوشم میاد،کوشم بش میگه
بعد از نماز روز جمعه باید بری/گلبهار برای موندن کنار پسرش التماس میکنه
اما کوشم قبول نمیکنه
سفرای ازبکستان برای مراد یسری هدیه میارن که بین اون هدایا یه کمان هست که
به گفته ی سفیرها هیچکس به تنهایی نتونسته زه کمان رو بکشه
مراد به یکی نگهباناش میگه که اینکارو بکنه اما
اون نگهبان هم نمیتونه، مراد هم میگه فردا بعد از نماز همه جمع شید ببینیم
که میتونه زه کمان رو بکشه
لاله زار کالفا میره پیش فاریا و بش میگه که از این به بعد باید در اتاق
سلطنتی قصر آینه بمونید…کوشم هم از تصمیم مراد خبردار میشه اما اصلا خوشحال
نمیشه
گلبهار میره پیش بایزید و میگه فردا باید
برم..بایزید ناراحت میشه/گلبهار:اما کاش فقط رفتن بود مطمئنم کوشم منو قبل
از رسیدن به آماسیا میکشه/بایزید هم خیلی عصبانی میشه و به مادرش میگه که
قاسم یه دختر رو باردار کرده.
سینان پاشا میره پیش شیخ الاسلام و چاپلوسی میکنه که من همیشه درکنارتون هستم و حتما جناب یحیی یه نقطه ضعفی داره که بشه کنارش زد
گلبهار متوجه میشه که قراره الانور رو ببرن قصر قدیمی و سریعا به سینان پاشا خبر میده که اون دختر رو بگیرن
فاریا میره به قصر آینه و اونجا مادام رو میبینه و
خیلی خوشحال میشه و بش میگه فکر کردم با مادرم رفتی اما مادام میگه نه
خواستم کنارتون بمونم… مراد هم میاد پیششون و فاریا به خاطر موندن مادام و
نموندنش در حرم از مراد تشکر میکنه بعد هم باهام صحبت میکنن و فاریا میگه
عاتیکه سلطان بم توضیح داد که چرا سلطنت رو به من ندادی..مراد هم میگه
عاتیکه هم مثل تو جسور و شجاعه
شخصی به نام الیاس پاشا میره دیدن جناب یحیی و میگه کمکم کن تا سرورمان رو ببینم یه کار مهمی باهاش دارم
کوشم به همراه استرخاتون در باغه که کماندار همراه
با اباظ محمت پاشا میاد،اباظ محمت پاشا به کوشم یه الماس هدیه میده و حالشو
میپرسه بعد هم از کوشم میخواد که در پایتخت بمونه اما کوشم قبول نمیکنه و
میگه تو فعلا باید از مرزها دفاع کنی
استرخاتون در باغ با سلاحدار روبرو میشه اما سلاحدار که بدجور مجنون
گوهرسلطان شده با استر سرد برخورد میکنه و میره…استر هم ناراحت میشه
سلاحدار میره کنار حصار و منتظر گوهرسلطان میشه…گوهرسلطان هم میاد و سلاحدار خیلی خوشحال میشه/گوهرسلطان میگه:این کارها در شان من نیست هرچی میخوای بگی، بگو/سلاحدار:همین که اومدید واسه من خیلی ارزش داره نمیدونم چیشد که به شما دل بستم/گوهرسلطان:این عشق ممکنه روزی باعث نابودی ما بشه،قبلا هم گفته بودم خوشبختی در این قصر فقط یه رویاست/سلاحدار:حتی دیدن رویای شما هم قشنگه،شاید یه روزی این رویا به واقعیت بپیونده..گوهرسلطان هم لبخند میزنه و میره
عاتیکه در باغ دنبال گوهرسلطان میگرده که با اباظ محمت پاشا روبرو میشه و
یکم باهم صحبت میکنن و عاتیکه بش میگه والده ام خیلی به شما اهمیت میده و
ازتون تعریف میکنه
الانور رو دارن میبرن به قصر قدیمی اما افراد سینان پاشا و
حاجی آقا و لاله زار کالفا میرن سراغ آشپز قصر و بهش میگن کوشم سلطان یه
دارو داده و تو چند قطره ازش میریزی تو غذای فاریا/آشپز میگه اگه فاریا
چیزیش بشه چیحاجی میگه چیزیش نمیشه فقط برای جلوگیری از بارداریه…از طرفی
فاریا هم داره حاضر میشه که شب رو با مراد بگذرونه
ملک میره پیش کوشم و بهش میگه الانور گم شده کوشم هم تعجب میکنه از طرفی
زینال آقا میره پیش گلبهار و میگه:سینان پاشا خبر فرستاد که خاتون رو
دزدیدن و منتظر دستور شما هستند /گلبهار:خوبه فعلا منتظر باشه
کوشم میره دیدن قاسم و بهش میگه:الانور رو کجا بردی؟/قاسم میگه من از چیزی خبر ندارم/کوشم هم میگه تو این موضوع رو به کی گفتی؟/قاسم:به ابراهیم گفتم/کوشم هم به حاجی آقا دستور میده تا ابراهیم رو بیارن
مراد و سلاحدار و کماندار در خونه ی هزارفن هستند
و صحبت میکنن…هزارفن از سلطان مراد اجازه میخواد که اختراع جدیدش رو بسازه
تا بتونه پرواز کنه…مراد هم اجازه میده
ابراهیم میاد پیش کوشم و بش میگه من به کسی چیزی نگفتم/قاسم به کوشم
میگه:حالا چی میشه؟/کوشم:یه راهی پیدا میکنم،اگه لازم باشه خودم میسوزم ولی
اجازه نمیدم تو چیزیت بشه/کوشم به حاجی آقا میگه:به خلیل پاشا خبره بده تا
خاتون رو پیدا کنه
بایزید بخاطر کاری که کرده خیلی ناراحته و به گلبهار میگه:اگه نقشه عملی
نشد و کوشم سلطان قبول نکنه،نباید به قاسم آسیبی برسه/گلبهار:مطمئن باش
کوشم سلطان برای نجات پسرش راضی میشه
فاریا منتظره مراد هست و حتی سفره ی غذا رو آماده کرده ولی مراد هنوز
نیومدهفاریا هم عصبانی میشه و میز غذا رو بهم میریزه و به مادام میگه اون
نمیاد از همین اولین شب منو تنها گذاشت/مادام سعی داره ارومش کنه اما فاریا با عصبانیت همه رو از جمله مادام رو بیرون میکنه
مراد و سلاحدار به دیدن جناب یحیی میرن..یحیی به مراد میگه:الیاس پاشا
امروز از من خواست که بهش کمک کنم تا به دیدن شما بیاد اما من بش شک
دارم،چون قبلا میگفتن که با عجم ها(منظور ایرانی ها)در
ارتباطه/سلاحدار:درسته ولی ثابت نشد/یحیی:بودن پاشا در پایتخت زمانی که
نمایندگان عجم اومدن(دوستان در دوبلاژ جم اسمی از ایرانی ها برده نمیشه و
میگن بیگانگان یا به مجارستان نسبتش میدن)
مراد هم به یحیی میگه بش بگو فردا به دیدنم بیاد
خلیل پاشا به دیدن کوشم میره و میگه خاتون رو
پیدا نکردیم/همین موقع کماندار میاد پیششون و میگه اتفاقی افتاده/کوشم هم
به کماندار اعتماد میکنه و موضوع رو براش تعریف میکنه بعد هم میگه شاید کار
گلبهار باشه.
مراد میره به قصر فاریا اما میبینه همه چیز بهم ریختست و فاریا هم رفته
بخوابه/مراد میره پیش فاریا و دلشو بدست میاره و شب رو باهم میگذرونن
صبح:مراد و فاریا باهم صبحانه میخورن که عاتیکه میاد دیدن فاریا…عایشه
سلطان میخواد بره دیدن مراد اما مراد هنوز برنگشته اتاقش بخاطر همین به
سلاحدار میگه نکنه هنوز پیش فاریاست؟/سلاحدار هم میگه نگران نباشید اون فقط
مثل یه باد گذراست شما اصلی هستید
ابراهیم میره پیش بایزید و بش میگه:الانور گم شده تو به کسی چیزی
گفتی؟/بایزید:نه من به کسی چیزی نگفتم/ابراهیم:خیالم راحت شد میدونستم تو
نگفتی
عاتیکه و فاریا باهم حرف میزنن..عاتیکه هم به فاریا میگه که سلاحدار رو دوست داره
کماندر زینال آقا رو میگیره و میگه بگو الانور کجاست؟زینال اولش حرفی
نمیزنه اما بعد کوشم و کماندار رو میبره به یه محلی در شهر ولی اونجا
گلبهار منتظر کوشم هست و بش میگه باید قبول کنی که من در قصر بمونم وگرنه
موضوع الانور رو به سلطان مراد میگم.
به دستور مراد همه ی کماندارها و پاشاها برای کشیدن زه کمان جمع میشن اما
هیچکس نمیتونه زه کمان رو بکشه و در نهایت مراد زه کمان رو میشه
کوشم به گلبهار میگه تو با چه جراتی با من معامله میکنی/گلبهار:شما منو
مجبور به اینکار کردید/کوشم:فورا بگو الانور کجاست وگرنه از اینجا زنده
بیرون نمیری/گلبهار:اگه اتفاقی برای من بیوفته قضیه الانور فاش میشه،تا
فردا وقت داری که یا سلطان مراد صحبت کنی که بزاره من اینجا بمونم وگرنه
خودم الانور رو میبرم پیش سلطان مراد
مراد با الیاس پاشا صحبت میکنه و میگه چرا اومدی؟/الیاس پاشا میگه ازتون
میخوام دوباره منو امیرالامرای آناتولی کنید اما مراد قبول نمیکنه
عایشه میره پیش فاریا و بهش میگه فکر نکن چون سرورمان بت قصر خصوصی داده
خیلی براش مهمی،تو فقط یه هوسی براش ولی من اصل هستم،اون تو رو اینجا حبس
کرده و معشوقه ی خودش کرده/فاریا هم عصبانی میشه و عایشه رو بیرون میکنه
بعد هم گریه میکنه و خیلی ناراحته..نارین،خدمتکار عایشه،به یکی از
خدمتکارای فاریا پول میده که برای عایشه سلطان جاسوسی کنه
حسین آقا میبینه که در قصر نوشتن هرکس بتونه کمان رو ببنده میتونه به حضور
سلطان مراد بره..حسین آقا هم کمان رو برمیداره و میخواد اونو ببنده که
اولیا میاد و میگه منم نتونستم مطمئنم تو هم نمیتونی اما حسین آقا اونو
میبنده،مراد هم میاد و این صحنه رو میبینه و خیلی خوشحال میشه..مراد حسین
آقا رو دست راست و محافظ خودش میکنه و اون کمان رو بهش هدیه میده
شب:گوهرسلطان میره به اتاق عاتیکه ولی عاتیکه تو اتاقش نیست،گوهرسلطان هم منتظرش میشه
از طرفی الیاس پاشا به همراه سینان پاشا میره دیدن کورنلیوس و معلوم میشه
که الیاس پاشا هم یه خائنه..کورنلیوس به الیاس پاشا میگه برگرد آناتولی و
یه شورش به پا کن.
عاتیکه میره پیش سلاحدار و میگه با وزیراعظم صحبت کردی؟گفتی که منو
میخوای/سلاحدار:من اینکارو نمیکنم چون درست نیست/عاتیکه:پس من با برادرم
صحبت میکنم و بش میگم که میخوام با تو ازدواج کنم/سلاحدار میگه:من نمیخوام
با شما ازدواج کنم چون یه نفر دیگه رو دوسدارم/عاتیکه هم با ناراحتی
برمیگرده به اتاقش،گوهرسلطان با دیدن عاتیکه میگه:چی شده/عاتیکه گریه میکنه
و میگه اون منو فریب داد وقتی من در رویای ازدواج با اون بودم اون یکی
دیگه رو تو قلبش داشته/گوهرسلطان:اون کیه؟/عاتیکه:سلاحدار/گوهرسلطان هم
خیلی تعجب میکنه
فاریا که به خاطر حرفای عایشه هنوز ناراحته به مادام میگه مراد اگه منو
میخواد باید باهام ازدواج کنه همین موقع مراد هم میاد و حرفاشو میشنوه
گلبهار رفته حمام اما به دستور کوشم گرمای حمام رو زیاد میکنن و درای حمام رو قفل میکنن/فقط گلبهار و خدمتکارش در حمام هستند
گلبهار به خدمتکارش میگه خیلی گرم شده برو در رو باز کن،خدمتکار میره که در
رو باز کنه اما درا قفلن..کم کم بخار حمام زیاد میشه،خدمتکار گلبهار بیهوش
میشه..گلبهار در میزنه و کمک میخواد..کوشم و حاجی و ملک هم پشت
درن..گلبهار بیهوش میشه..کوشم در رو باز میکنه،ملک یه کاسه آب میریزه رو
گلبهار…گلبهار به هوش میاد..کوشم میگه اگه نگی الانور کجاست میکشمت ولی
گلبهار میگه بمیرم بهتره از اینه که دوباره از پسرم جدا شم/کوشم هم دستور
میده بازم در رو ببندن(البته دیگه قفل نمیکنن در رو فقط میخواستن گلبهار رو
بترسونن)
مراد با فاریا صحبت میکنه و میگه چیشده که این حرف رو زدی/فاریا با ناراحتی
اون گفت که من معشوقه ی تو شدم و منو اینجا حبس کردی/مراد میگه کی این
جسارت رو کرده،عایشه گفته/فاریا:چه فرقی میکنه کی گفته مهم اینه که این
درسته/مراد:تو چرا به این حرفا اهمیت میدی مهم اینه که من
کنارتم/فاریا:حالا که منو اینجا نگه داشتی باید بم قول بدی که هیچ زن دیگه
نباشه/مراد:قولی در کار نیست.
زینال آقا برای الانور غذا میبره و معلوم میشه الانور تو یکی از اتاقای قصر
زندانیه/یکی از ندیمه های گلبهار سراغ گلبهار رو از زینال میگیره/زینال هم
میگه رفته حمام/اون ندیمه هم میره سراغ گلبهار و در را رو باز میکنه و
میره کمکش
ابراهیم میره پیش قاسم و راجع به الانور میپرسه که پیدا شده یا نه/قاسم
میگه گلبهارسلطان اونو دزدیده/ابراهیم هم میفهمه که بایزید بش دروغ گفته و
میره پیش بایزید تو به من دروغ گفتی،چطور تونستی اینکارو یکنی؟نکنه میخوای
قاسم بمیره/بایزید:نه اینطور نیست به من اعتماد کن هیچ اتفاقی برای قاسم
نمیوفته/قاسم:نه من دیگه به تو اعتماد ندارم
ابراهیم میره پیش کوشم و میگه من به بایزید قضیه ی الانور رو گفتم ولی قول داد که به کسی نگه اما به گلبهارسلطان گفت و باعث این اتفاقات شد،کوشم هم خیلی ناراحت میشه…گوهرسلطان با عصبانیت میره به اتاق سلاحدار و میگه تو با عاتیکه چکار کردی؟/سلاحدار هم توضیح میده که من هیچوقت بهش امیدی ندادم اون خودش اشتباهی برداشت کرده منم در نهایت بش گفتم که کس دیگه ای رو دوست دارم/گوهرسلطان باور نمیکنه و میگه تو یه دروغگویی،از این به بعد از من و خواهرم دور باش…عاتیکه در اتاقشه و داره گریه میکنه که گوهرسلطان برمیگرده پیشش،عاتیکه میگه کجا رفته بودی؟/گوهرسلطان:رفتم پیش سلاحدار تا حدشو بهش بفهمونم/عاتیکه:چرا اینکارو کردی اون تا الان از برادرم میترسید حالا از تو هم میترسه/گوهرسلطان:بهتره دیگه فراموشش کنی/عاتیکه:نمیتونم فراموشش کنم من مطمئنم دروغ گفته که کس دیگه ای رو دوسداره
صبح:فاریا با نوازش دست مراد از خواب بیدار میشه،مراد بهش میگه که من
باید برم و کار دارم..مراد میره..آشپزی باشی هم در صبحانه ی فاریا اون
داروی ضدبارداری رو میریزه و فاریا هم ازش میخوره
کوشم به دیدن مراد میره و میگه میخوام در مورد گلبهار باهات صحبت کنم
بایزید بخاطر کاری که کرده خودشو سرزنش میکنه و پشیمونه اما گلبهار میگه
درسته اونا برادرای تو هستن ولی منم مادرتم،بهرحال اونا از تو جدا هستن اگه
یه روزی بلایی سر سرورمان بیاد تو باید به سلطنت برسی اما فکر کردی اگه
اون روز برسه کوشم تو رو زنده میزاره!/بایزید:من مطمئنم کوشم سلطان هیچوقت
منو نمیکشه چون اگه میخواست اینکارو کنه قبلا انجامش میداد/گلبهار:اره شاید
تو رو نکشه ولی کار دیگه باهات میکنه
کوشم به مراد میگه بهتره گلبهار اینجا بمونه/مراد:چرا اینو از من
میخواین؟شما که بدتون از گلبهار میومد/کوشم:درسته ولی بخاطر بایزید میخوام
که بمونه
گلبهار،بایزید رو میبره به اتاقی که توش شاهزاده مصطفی زندانیه(مصطفی زندست
ولی بخاطر اینکه دیونست هنوز در اتاقی زندانیه)گلبهار به بایزید میگه:پشت
این در یه پادشاه عثمانی هست که کوشم اونو اونجا زندانی کرده/بایزید:اما
اون که عقلشو از دست داده/گلبهار:اون که از اول اینطور نبود اونم بخاطر
قدرت این بلاها سرش اومد،قدرت همچین چیزیه وقتی که میاد باید قوی باشی تا
بتونی ادارش کنی
کلثوم،دختری که قرار بود برای عایشه سلطان جاسوسی بکنه میره پیش عایشه و بش
میگه فاریا دیشب به سلطان مراد گفت که باید باهاش ازدواج کنه و هیچ زن
دیگه ای پیشش نره اما نفهمیدم جواب سلطان مراد چیبود چون تنها حرف زدن و تا
صبح بیرون نیومدن
به دستور مراد،گلبهار به اتاق سلطنتی میاد..مراد به گلبهار میگه به خاطر والده ام و برادرم میزارم در قصر بمونی
گلبهار و کوشم بیرون از اتاق مراد باهم صحبت میکنن، کوشم میگه به خواسته ات
رسیدی حالا بگو الانور کجاست تا کماندار بره اونو بیاره/گلبهار:کماندار
نمیتونه اونو بیاره چون الانور رو در حرم مخفی کرده بودم/کوشم با شنیدن این
حرف خیلی از دست ملک عصبانی میشه چون اون باید میفهمید که الانور تو
حرمه..کوشم به ملک میگه برو الانور رو بیار..ملک هم میره/کوشم و کماندار با
هم تنها میشن،کوشم میگه حتما تو فکر اینی که من چرا در مقابل تهدید گلبهار
سر خم کردم/کماندار:شما یه چیزایی رو میدونید که ما نمیدونیم،حتما
تصمیمتون درسته/کوشم:چون بایزید هم در این مسئله دخالت داشت حرفی
نزدم،درسته گناه قاسم بزرگه اما گناه بایزید هم کمتر از اون نیست و اگه
حقیقت رو میگفتم شاید هردو کشته میشدن
مراد میره دیدن عایشه و میگه چرا رفتی به فاریا بی احترامی کردی/عایشه:در
اصل اون منو عصبانی کرد و بم بی احترامی کرد اون میخواد که با شما ازدواج
کنه و بقیه زنا رو منع کنه….از طرفی ملک داره الانور رو میاره که الانور
فکر میکنه نگهبانا میخوان بکشنش بخاطر همین از دست نگهبانا فرار میکنه و
میره طبقه ی بالا…از طرفی حاجی و ملک میخوان اونو بگیرن که الانور خودشو
پرت میده پایین و میمره…صدای جیغ دخترا بلند میشه، مراد و عایشه هم صداشونو
میشنونن و به طرف حرم میان…شاهزاده قاسم هم داره رد میشه که الانور رو روی
زمین میبینه و شوکه میشه،حاجی میاد و به قاسم میگه به خودتون بیاید،قاسم
خودشو جمع و جور میکنه اما همین موقع مراد و عایشه میرسن.. مراد هم با دیدن
قاسم و جنازه ی الانور تعجب میکنه
عاتیکه به همراه فاریا میره به خیریه کوشم سلطان و برای فاریا تعریف میکنه و
مادرش چطور به همه ی آدمای فقیر کمک میکنه بعد هم از سلاحدار صحبت میکنه و
میگه بش گفته که یه نفر دیگه رو دوسداره ولی من باور نکردم/فاریا:حتما
دروغ ولی باید مطمئن شیم
مراد از حاجی و ملک بازجویی میکنه که ببینه قضیه ی الانور چی بوده/ملک هم
میگه الانور دزدی کرده بود و میخواستیم اخراجش کنیم ولی فرار کرد و بعد هم
خودکشی کرد/مراد:پس قاسم اونجا چکار میکرد/حاجی:ایشون اتفاقی اونجا
بودن…مراد حاجی و ملک رو میفرسته برن اما بعد به سلاحدار میگه این موضوع رو
بررسی کن
عاتیکه و فاریا به دیدن استرخاتون در خیریه میرن،عاتیکه سعی داره بفهمه
استرخاتون چه رابطه ای با سلاحدار داره ولی خب چیزی متوجه نمیشه در همین
موقع اباظ محمت پاشا میاد به خیریه و یه صندوق طلا به خیریه اهدا میکنه و
اونجا عاتیکه سلطان و فاریا رو میبینه و یجورایی انگار خوشش از عاتیکه میاد
سلاحدار از تمام دخترای قصر بازجویی میکنه و یکی از
دخترا به اسم حنیفه خاتون که یکی از افراد گلبهاره به سلاحدار میگه که
الانور از شاهزاده قاسم حامله بوده.
الیاس پاشا به دیدن استرخاتون میره و ازش ده هزار
سکه طلا قرض میخواد ولی استر میگه همچین پولی ندارم اگه هم بت بدم تو چطور
میخوای به من برش گردونی؟/الیاس پاشا میگه بزودی به مقام وزارت میرسم و پول
رو پس میدم/استر هم بش شک میکنه
کوشم،عاتیکه رو سرزنش میکنه که دیگه نباید فاریا رو ببری بیرون،همین موقع
به کوشم خبر میدن که سلاحدار میخواد شما رو ببینن…کوشم به اتاق سلاحدار
میره و سلاحدار بهش میگه که میدونم الانورخاتون حامله بوده و بهتره خودتون
به سرورمان بگید
بایزید میره پیش مراد و ازش تشکر میکنه بخاطر اینکه اجازه داده گلبهار
بمونه/مراد هم میگه بخاطر مادرم این اجازه رو دادم برو از اون تشکر
کن/بایزید از اتاق مراد بیرون میاد و با کوشم روبرو میشه/کوشم به بایزید
میگه میدونم چکار کردی و چطور برادرتو به سمت مرگ فرستادی،هیچوقت اینکارتو
فراموش نمیکنم،تا به امروز کنارت بودم ولی دیگه نیستم/بایزید هم ناراحت
میشه/کوشم به دیدن مراد میره و بش میگه که الانور از قاسم باردار بوده/مراد
عصبانی میشه و میگه چرا اینو به من نگفتید/کوشم میگه چطور میگفتم بحث
آبروی خاندان بود،کوشم حالش بد میشه و میوفته،مراد طبیب خبر میکنه،سلاحدار و
کماندار هم میان و کوشم در حالیکه در آغوش مراد افتاده بش میگه بم قول بده
که کاری با قاسم نداشته باشی
هزارفن در یه میخونه هست که اولیا میاد پیشش،اولیا
و هزارفن در حال حرف زدنن که اولیا چشمش به الیاس پاشا میخوره که داره با
یه نفر دیدار میکنه و مشکوک میزنه..الیاس پاشا و اون مرد باهم میرن،اولیا و
هزارفن هم تعقیبشون میکنن و میبینن که اون مرد برای الیاس پاشا چند صندوق
طلا آورده
کوشم در اتاقشه،مراد و عاتیکه و گوهرسلطان هم کنار کوشم هستند،طبیب کوشم رو
معاینه میکنه و میگه هنوز نمیتونیم تشخیصی بدیم/کوشم میگه خوبم چون از
دیروز غذا نخوردم اینطور شدم/طبیب میره،قاسم و ابراهیم به دیدن کوشم میان و
کوشم میترسه که مراد کاری کنه به خاطر همین دست مراد رو میگیره،مراد هم
دست مادرشو میبوسه و از اتاق بیرون میرهسلاحدار
میره پیش کماندار و میگه تو از این موضوع اطلاع داشتی و به ما
نگفتی/کماندار میگه چکار میکردم،نمیتونستم شاهزاده رو در خطر
بندازم/سلاحدار هم میگه اگه یبار دیگه از ما چیزی مخفی کنی دیگه سکوت
نمیکنم و به سرورمان میگم
الیاس پاشا به دیدن سینان پاشا و کورنلیوس میره و میگه از استرخاتون پول
قرض خواستم/سینان میگه چرا اینکارو کردی،اینطوری به ما شک
میکنن/الیاس:بزودی دوره ی کوشم و فرزندانش تموم میشه پس بزار با پول خودشون
تموم شه
استر یه نامه برای سلاحدار میفرسته و میگه یه کار دولتی باهات دارم حتما باید ببینمت
کوشم به قاسم میگه که مراد همه چیز رو میدونه،قاسم هم
خیلی میترسه اما کوشم میگه اگه بخواد بهت صدمه ای بزنه باید از روی جنازه ی
من رد بشه
مراد که از اتفاقات خیلی ناراحته به دیدن فاریا میره و از اتفاقاتی که در
گذشته براش افتاده برای فاریا تعریف میکنه که چطور،برادرش عثمان، محمت رو
کشته و ناراحته/فاریا هم دلداریش میده و بغلش میکنه
پایان
سلاحدار از خاتون های حرمسرا بازجویی میکنه و یکی از افراد گلبهار
سلطان به سلاحدار همه چیز رو میگه…سلاحدار به کوشم میگه: میدونم که علانور
خاتون از شاهزاده قاسم حامله بدون و این رو باید به سرورمون بگید.
بایزید از مراد بخاطر اینکه اجازه داد گلبهار در قصر بمونه تشکر میکنه و
وقتی ازاتاق بیرون میاد با کوشم روبهرو میشه و کوشم میگه: میدونم چکار
کردی و برادرت رو به سوی مرگ فرستادی،تا به امروز در کنارت بودم ولی دیگه
نیستم.
کوشم به مراد میگه: علانور دزد نبوده و تنها جرمش حامله بودن از قاسم
بوده/مراد:چرا به من چیزی نگفتید/کوشم: موضوع آبروی خاندان است،خواهش میکنم
برادرت رو ببخش/کوشم حالش بد میشه و مراد طبیب رو خبر میکنه و کوشم میگه:
بهم قول بده که با قاسم کاری نداشته باشی.
سلاحدار به کماندار میگه: تو همه چیز رو میدونستی ولی از ما مخفی
کردی/کماندار: نمیتونستم جان شاهزاده را به خطر بندازم/سلاحدار: اگه یکبار
دیگه از ما چیزی رو پنهون کنی،به پادشاه همه چیز رو میگم.
الیاس پاشا از استر خاتون چند صندوق طلا قرض میگیره و اون طلاها رو به سینان پاشا و کورنیلوس میده.
کوشم به قاسم میگه: مراد همه چیز رومیدونه ولی نگران نباش،تا زمانی که من هستم با توکاری نمیکنه.
مراد به دیدن فاریا میره و از گذشته باهاش حرف میزنه که چطور برادرظ عثمان ومحمت رو کشتن/فاریا هم بغلش میکنه و بهش دلداری میده.
طبیب به کوشم میگه: شما دیابت دارید/حاجی آقا: سلطانم این چه
بیماریه؟!/کوشم: مادر خدابیآمرزم این بیماری رو داشت،آدم رو نمیکشه ولی زجر
میده/طبیب: این بیماری درمانی نداره؛ ولی اگه پرهیز کنید کمتر تحدید
میکنه.
مادام متوجه میشه که بینم آقا داخل غذای فاریا داروی ضد حاملگی میریزه و
ازش میخواد که همه چیز رو برای فاریا تعریف کنه/فاریا به بینم میگه چه کسی
بهت دستور داده و بینم میگه به دستور کوشم سلطان این کار رو کردم.
فاریا به عاتیکه میگه: توی باغ سلطنتی استر و سلاحدار رو دیدم،این احتمال
هست که توی قلب سلاحدار،استر باشه و تو نباید منصرف بشی و نذار توی دست اون
زن بیفته.
استر به کوشم میگه: دیشب الیاس پاشا از من هزارتا سکه گرفت و وقتی گفتم
که این سکه ها رو برای چی میخوای و چطوری میخوای پس بدی،بهم گفت که: دورهٔ
من شروع میشه و من وزیر میشم.
سلطان مراد به الیاس پاشا میگه: تو رو امیر شام کردم و باید به شام
بری…الیاس به سینان میگه: پادشاه منو امیر شام کردن و دیگه کار از کار
گذشته و باید هرچه زودتر آتش شورش رو روشن کنم.
عاتیکه به سلاحدار میگه: توی قلبت چه کسی است؟ استر؟/سلاحدار:خیر/عاتیکه: پس بهم دروغ گفتی؟ برای اینکه منو ازخودت دورکنی این حرفا رو زدی؟!
عایشه و فاریا باهم صحبت میکنن و کوشم از دور نگاهشون میکنه/فاریا: من با سلطان مراد ازدواج میکنم و تو و فرزندانت تنها میمونید/عایشه میخواد به فاریا سیلی بزنه ولی فاریا گردن عایشه رو میگیره و میگه: دیگه جرات همچین کاری رو نکن/کوشم میاد نزدیک و عایشه میگه: این خاتون به سمت من حمله کرد/کوشم: به اتاقت برو و منتظر من باش/فاریا میخواد با کوشم حرف بزنه ولی کوشم میگه: وقت گوش کردن به حرف های تو رو ندارم/فاریا: باید گوش کنید وگرنه پادشاه از همه چیز باخبر میشه/کوشم: از چی باخبر میشه؟/فاریا: از اینکه برای حامله نشدن من داخل غذام دارو میریزین؛ چرا منو نمیخواین؟ من فقط پسر شما رو دوست دارم/کوشم:تو برای پسر من فقط یک خوشگذرونی هستی و هیچ فرقی با خاتون های دیگه نداری…پایان،کپی ممنوع
گوهرخاتون به اصطبل میاد و سلاحدار و عاتیکه رو باهم میبینه و به عاتیکه
میگه به اقامتگاهش برگرده…گوهرخاتون: بهت گفتم که از خواهرم فاصله بگیر ولی
تو مخفیانه باهاش دیدار میکنی/سلاحدار: همچین چیزی نیست؛ عاتیکه سلطان
برای صحبت کردن با من اومدن،من وضعیتم رو توضیح دادم ولی متقاعد
نمیشن/گوهرخاتون: قبل از اینکه به خواهرم امید بدی باید بهش فکر میکردی،
کاری کردی که چنان عشقت رو باور کنه که حرفهات تاثیری نداشته
باشه/سلاحدار: من کاری نکردم که مستحق این حرفا باشم؛ قسم میخورم که در قلب
من جز شما،کسی دیگهای نیست/گوهرخاتون: کسی نیست که گذشتهات رو ندونه؛منو
نمیتونی با این حرفها فریب بدی/سلاحدار: داستان من با شما شروع شد،من
گذشتهام رو پاک کردم/سلاحدار،گوهرخاتون رو میبوسه و گوهرخاتون از اونجا
میره.
عایشه به کوشم میگه: اون خاتون به پادشاه گفته که باید با من ازدواج کنی؛
اگه پادشاه قبول کنه چی؟ اگه فردا پس فردا حامله بشه چی؟/کوشم: همچین چیزی
نمیشه،حامله نمیشه.
فاریا به مادام میگه: از این به بعد باید خیلی مراقب باشیم،نباید به کسی اعتماد کنی، یکی از اینجا به عایشه سلطان آمار میده.
کوشم به مراد میگه: میخواستم در مورد برادرت باهات حرف بزنم/مراد: من هنوز
تصمیمی نگرفتم/کوشم: یعنی چی تصمیمی نگرفتم؟!اگه جون برادرت رو بگیری،شیرم
رو حلالت نمیکنم؛ برادرت مجازاتش رو کشید،خاتون بخاطر اون خودکشی کرد،قاسم
دیگه همچین کاری رو نمیکنه؛ برای اعتبار خاندان بهترین کار پنهان کردن این
قضیه است.
یکی از آقاها مادام رو بیهوش میکنه و وارد اتاق فاریا میشه و فاریا رو
هم بیهوش میکنه…کوشم و طبیب وارد اتاق فاریا میشن و کوشم به طبیب میگه:
باید رحمش رو ببندی،این خاتون نباید صاحب فرزند بشه…طبیب به کوشم میگه:
خاتون باردار است،دستورتون چیه؟ سقط کنیم؟!
مراد به اتاق قاسم میره و میگه: پاشو میریم/قاسم: کجا میریم داداش؟…مراد و
قاسم دارن توی راهروی قصر راه میرن و قاسم میگه: میخواین جونم رو بگیرین؟
میدونم اشتباه بزرگی کردم،خواهش میکنم جونم رو نگیر،قول میدم دیگه همچین
کاری رو نکنم…مراد و قاسم به اقامتگاه شاهزاده مصطفی میرسن و قاسم میگه:
چرا منو به اقامتگاه عمویم آوردی؟/مراد: آخر راهت اینجاست/قاسم: داداش این
کار رو نکن،جونم رو نگیرین! به والدهام چی میخواین جواب بدین؟شما رو اصلا
نمیبخشه/مراد دستور میده درها رو باز کنن و قاسم رو در اون اتاق حبس میکنه.
کوشم مانع سقط بچهٔ فاریا میشه و به قصر برمیگرده و حاجی آقا میگه: نگران
نباشید،هرکاری که لازم بود رو با فاریا کردین/کوشم: امیدوارم پشیمون نشیم.
کوشم حس بدی بهش دست میده و نگران میشه و با عجله به اتاق قاسم میره ولی
قاسم نیست/کوشم: شاهزادهام کجاست؟/خدمتکار: همراه سرورمون بیرون رفتن و
هنوز برنگشتن.
فاریا و مادام بههوش میان و همهٔ خدمتکارها رو جمع میکنن و فاریا
میگه:نصفه شب چندنفر وارد قصر شدن ولی معلوم نیست چه کار کردن؛ شما خبر
ندارین؟!/خدمتکارها: ما همه خواب بودیم و از چیزی خبر نداریم/فاریا: خب اگه
شما خواب بودید،پس نگهبان ها چکار میکردن؟!/نگهبان ها چیزی نمیگن/فاریا:
باشه،اگه میخواین سکوت کنید ولی باید به سلطان مراد جواب پس بدید/نگهبان:
والده سلطان اومدن/فاریا: برای چی اومده بودن؟/نگهبان: دیگه چیزی نمیدونم
پرنسس،خیلی زود از اینجا رفتن/فاریا حالش بد میشه و خونریزی میکنه.
کوشم به مراد میگه: با قاسم چیکار کردی؟ جونش رو گرفتی؟!/مراد: جانش رو
بخشیدم ولی در اتاق شاهزاده مصطفی حبسش کردم/کوشم: میخوای برادرت دیوانه
بشه؟!/مراد: اون مستحق مرگ بود ولی من جانش رو بخشیدم،اصلا انتظار نداشته
باشید که مجازاتش نکنم.
ماما،فاریا رو معاینه میکنه و میگه: شما حامله هستید و فاریا هم خیلی خوشحال میشه.
بینم آقا و ملک خاتون به دستور کوشم از قصر تبعید شدن و کوشم،لاله زار رو مسئول حرمسرا و خزانهدار میکنه.
فاریا پیش مراد میره و بهش میگه: حامله هستم و مراد هم خیلی خوشحال میشه.
عاتیکه و ابراهیم و گوهرخاتون از حبس شدن قاسم باخبر میشن…کوشم از کماندار میخواد که اون رو پیش قاسم ببره.
بایرید به گلبهار میگه: قاسم رو توی اون اقامتگاه حبس کردن،توی این قضیه من
هم مسئول هستم؛ با سرورمون حرف میزنم تا قاسم رو آزاد کنه/گلبهار:نباید
جلب توجه کنی،حرف همه خوب ولی حرف تو دشمن است،بذار توی حال خودشون
باشن…پایان،کپی ممنوع
.
منبع : تاپ ناز
سخنان جسورانه و جنجالی بهزاد قاسمی در حضور علم الهدی +فیلم
فیلم سخنان و سخنرانی جسورانه و جنجالی بهزاد قاسمی دبیر انجمن اسلامی دانشجویان دانشکده فنی و مهندسی دانشگاه آزاد مشهد در حضور حجت الاسلام علم الهدی که مشاهده می کنید. وی می گوید نمیگذاریم مشهد و قم واتیکانى دیگر شود..
دانلود فیلم
همانطور که می دانید مهران مدیری در مراسم تشییع عارف لرستانی شرکت نکرد اما به جای او پسرش فرهاد مدیری در مراسم خاکسپاری عارف لرستانی شرکت کرد. مکعب یخی در این مقاله عکس های پسر مهران مدیری در مراسم عارف لرستانی را برای شما عزیزان منتشر می کند.
پسر مهران مدیری خیلی کم پیش می آید در کنار پدرش دیده شود.
اصولا مهران مدیری از آن دسته بازیگرانی ست که خیلی کمتر کسی در مورد زندگی شخصی اش اطلاعات کافی دارد .
تنها مواردی که از مهران مدیری مشهود است فرزند و دخترش می باشد.
به جز این دو مورد هیچ اطلاعی از همسرش , نحوه ازدواجش و … در هیچ مجله خبری دیده نمی شود .
بابک حمیدیان بازیگر ایرانی به تازگی مصاحبه ای انجام داده که در این مصاحبه صحبت های جالبی را عنوان کرده است. مکعب یخی در این مقاله مصاحبه جدید بابک حمیدیان به همراه بیوگرافی بابک حمیدیان را برای شما عزیزان منتشر می کند.
بابک حمیدیان (زاده ۱۳۵۹ در تهران) بازیگر سینما و تئاتر ایران است. وی فعالیت خود را در سینما در سال ۱۳۸۲ با فیلم قدمگاه شروع کرده است. حمیدیان فارغالتحصیل رشته نمایش با گرایش طراحی صحنه از دانشگاه آزاد اسلامی است.[۱][۲][۳]
خرگیوش (۱۳۹۵)
آبجی (۱۳۹۴)
بادیگارد (۱۳۹۴)
داستان خانواده فرشچی (۱۳۹۴)
سیانور (۱۳۹۴)
هیهات (۱۳۹۴)
استراحت مطلق (۱۳۹۳)
تنها در چند دقیقه سکوت (۱۳۹۳)
روباه (۱۳۹۳)
شکاف (۱۳۹۳)
مرگ ماهی (۱۳۹۳)
من دیه گو مارادونا هستم (۱۳۹۳)
نیمرخها (۱۳۹۳)
۵۰ قدم آخر (۱۳۹۲)
با دیگران (۱۳۹۲)
به تهران خوش آمدید (۱۳۹۲)
چ (۱۳۹۲)
روز رستاخیز (۱۳۹۲)
ساکن طبقه وسط (۱۳۹۲)
هیس! دخترها فریاد نمیزنند (۱۳۹۱)
بغض (۱۳۹۰)
قصهها (۱۳۹۰)
یک خانواده محترم (۱۳۹۰)
اسب حیوان نجیبی است (۱۳۸۹)
پنهان (۱۳۸۹)
دیو و دلبر (۱۳۸۹)
کلبه (۱۳۸۷)
بیپولی (۱۳۸۶)
خاک آشنا (۱۳۸۶)
ریسمان باز (۱۳۸۶)
خدا نزدیک است (۱۳۸۵)
سه زن (۱۳۸۵)
اسب (۱۳۸۴)
زاگرس (۱۳۸۴)
یک بوس کوچولو (۱۳۸۴)
طبل بزرگ زیر پای چپ (۱۳۸۳)
قدمگاه (۱۳۸۲)
مزرعه پدری (۱۳۸۲)[۳]
به کجا چنین شتابان
حیرانی
گذر از رنجها
پرده نشین
بیمار استاندارد
سرزمین کهن
مکبث (رضا ثروتی ۱۳۸۹)
ویتسک (رضا ثروتی ۱۳۹۱)
خانه سربی (علی نرگس نژاد ۱۳۹۲)
مرثیهای برای کتاب سوزیها (علی اتحاد ۱۳۹۳)
میسیسیپی نشسته میمیرد (همایون غنی زاده ۱۳۹۵)
سیمرغ بلورین بهترین بازیگر مکمل مرد برای
فیلم چ و روز رستاخیز از سی و دومین جشنواره فیلم فجر[۴] جایزه اول بهترین
بازیگری سال ۱۳۹۱ برای نمایش ویتسک از جشن خانه تئاتر
تندیس زرین نقش دوم مرد برای فیلم ریسمان باز – جشن خانه سینما ـ دوره
دوازدهم[۴] کاندیدا نقش دوم مرد برای فیلم طبل بزرگ زیر پای چپ – جشن خانه
سینما ـ دوره نهم[۵] دریافت جایزه بهترین بازیگر نقش مکمل مرد، برای بازی
در فیلم هیس دخترها فریاد نمیزنند در جشن انجمن منتقدان سینمای ایران در
سال ۱۳۹۲٫[۴][۶] تندیس بهترین بازیگر نقش دوم مرد برای بازی در فیلم چ
هشتمین جشن انجمن منتقدان و نویسندگان سینمای ایران
تندیس بهترین بازیگر مرد سیزدهمین جشنواره فیلم مقاومت برای بازی در فیلم چ
بهترین بازیگر مرد برای فیلمهای هیس دخترها فریاد نمیزنند و چ در چهاردهمین جشن حافظ
جایزه ویژه برای بازی در فیلم بادیگارد در پنجمین جشنواره سینمایی ققنوس
الهام ناصری همسر عارف لرستانی در مورد لحظه درگذشت عارف لرستانی صحبت هایی را عنوان کرده است که بسیار ناراحت کننده است. مکعب یخی در این مقاله فیلم مصاحبه الهام ناصری در مورد لحظه فوت عارف لرستانی را برای شما عزیزان منتشر می کند.
فیلم خلاصه بازی استقلال و تراکتورسازی ۳۱ فروردین ۹۶,کلیپ گل های بازی استقلال و تراکتورسازی ۳۱ فروردین ۹۶,ساعت بازی امشب استقلال و تراکتورسازی,پخش زنده بازی استقلال و تراکتورسازی,بازی استقلال و تراکتورسازی,استقلال و تراکتورسازی,استقلال,تراکتورسازی,لیگ برتر,
نتیجه بازی استقلال و تراکتورسازی ۳۱ فروردین ۹۶ + خلاصه بازی
ترکیب استقلال برای بازی با تراکتورسازی در هفته بیست و هشتم لیگ برتر اعلام شد و در آن سرمربی آبی ها ترجیح داد با یک تغییر نسبت به بازی با صبا تیمش را به زمین بفرستد.
در ترکیب امروز منصوریان ترجیح داد مگویان را نیمکت نشین کند و در تنها تغییر ترکیب امروز میلاد زکی پور به جای او در ترکیب اصلی به میدان می رود و سایر بازیکنان نسبت به بازی با صبا تغییری نکرده اند.
اما منصوریان در بازی امروز تصمیم گرفت از مهدی رحمتی در درون دروازه تیم خود استفاده کند، بازیکنی که خیلی ها اعتقاد داشتند به دلیل مشکلاتی که در تبریز دارد در بازی با تراکتورسازی حضور نخواهد داشت.
با تصمیم منصوریان خسرو حیدری به جای وریا غفوری که با تنبیه انضباطی مواجه شده در پست دفاع راست بازی می کند و رابسون و پادوانی هم زوج دفاع وسط استقلال را تشکیل می دهند.
در این بازی امید ابراهیمی و امید نورافکن زوج هافبک دفاعی استقلال را تشکیل می دهند و جابر انصاری، فرشید اسماعیلی و بهنام برزای هافبک های هجومی آبی خواهند بود و تلاش می کنند برای کاوه رضایی در راس خط حمله موقعیت سازی کنند.
ترکیب استقلال به شرح زیر است:
مهدی رحمتی، رابسون، پادوانی، میلاد
زکی پور، خسرو حیدری، امید ابراهیمی، امید نورافکن، فرشید اسماعیلی، جابر
انصاری، بهنام برزای و کاوه رضایی.
نتیجه بازی : استقلال 0 – تراکتورسازی 0
رئیس سازمان امور مالیاتی، میزان معافیت بر درآمد حقوق سال ۹۶ را ابلاغ کرد.
بر
اساس این ابلاغیه، سقف معافیت مالیاتی موضوع ماده (۸۴) قانون مالیاتهای
مستقیم مصوب ۱۳۶۶/۱۲/۰۳ و اصلاحات بعدی آن در سال ۱۳۹۶، مبلع دویست و چهل
میلیون (۲۴۰.۰۰۰.۰۰۰) ریال در سال تعیین گردیده است و نرخ مالیات بر درآمد
حقوق کارکنان دولتی و غیردولتی مازاد بر مبلغ مذکور و تا ۵ برابر آن مشمول
مالیات سالانه ( ۱۰درصد) و به نسبت مازاد آن (۲۰درصد) است. میزان معافیت
مالیاتی مواد ۵۷ و ۱۰۱ قانون مالیاتهای مستقیم مبلغ یکصد و هشتاد میلیون (
۱۸۰.۰۰۰.۰۰۰ ) ریال تعیین میگردد.
لذا
پرداخت کنندگان حقوق در بخش دولتی و غیردولتی مکلفند حسب مقررات ماده ۸۶
قانون مالیاتهای مستقیم، مالیات بر درآمد حقوق پرداختی تخصیصی به کارکنان
خود در سال ۱۳۹۶ را طبق مقررات ماده ۸۵ قانون یاد شده محاسبه و کسر و تا
پایان ماه بعد ضمن انجام سایر تکالیف قانونی به اداره امور مالیاتی محل
پرداخت نمایند.
مدیر
انجمن نجوم اهواز گفت از امشب تا صبح روز اول اردیبهشت می توان بارش شهابی
شلیاقی را با چشم مسلح در سراسر ایران مشاهده و رصد کرد.
خسرو
جعفری زاده در گفتگو با خبرنگار مهر در خصوص بارش شهابی «شلیاقی» اظهار
داشت: رصد این بارش شهابی در شامگاه روز ۳۱ فروردین تا صبحگاه روز ۱
اردیبهشت با چشم غیر مسلح امکان پذیر است.
وی با بیان اینکه این
بارش شهابی از سراسر کشور و در مکان هایی که آلودگی نوری کمتری وجود دارد،
قابل رصد خواهد بود، گفت: گزارش تعداد ۵۰۰ شهاب برای این بارش شهابی ثبت
شده است که رکورد بسیار بالایی بوده است.
وی با بیان اینکه بارشهای
شهابی از بازمانده گرد و غبار عبور دنبالهدارها در مدارهای خود بوجود می
آیند، عنوان کرد: بر اساس محاسبات صورت گرفته از سوی IMO بارش شهابی شلیاقی
در ساعت ۱۷ به وقت جهانی روز ۲۲ آپریل ۲۰۱۷ برابر با ساعت ۲۰:۳۰ روز ۳۱
فروردین ۱۳۹۶ به اوج میرسد.
به گفته جعفری زاده، در این زمان تعداد
۱۵ شهاب برای هر ساعت در نظر گرفته شده است که به آن ZHR می گویند؛ البته
این عدد همیشه ثابت نیست و بستگی به میزان غبار موجود در مدار دنبالهدار
دارد.
وی افزود: بارش شهابی شلیاقی امسال دارای وضعیت بسیار خوبی
است. نخست اینکه این بارش در زمانی به اوج میرسد که ماه با فاز ۸.۴ درصد
در صبحگاه روز ۱ اردیبهشت همراه با سیاره زهره طلوع میکند (همنشینی سیاره
زهره و هلال صبحگاهی رجب ۱۴۳۸).
مدیر انجمن نجوم اهواز اظهار داشت:
محل کانونی بارش در ساعت ۲۱:۳۰ دقیقه از افق شمال شرقی طلوع می کند و تا
پیش از طلوع خورشید می توان بارش را رصد کرد. در ساعت ۵ صبح روز ۱ اردیبشهت
کانون بارش در سمت الراس (سرسو) قرار خواهد گرفت و از نظر موقعیت رصدی (نه
زمان اوج بارش) در بهترین وضعیت قرار می گیرد.
جعفری زاده در خصوص
منشاء این بارش شهابی گفت : بررسی های صورت گرفته نشان داد که دنبالهداری
به نام( Thatcher C/۱۸۶۱ G۱) منشاء بارش شهابی شلیاقی است. این دنباله دار
هر ۴۱۵ سال در مداری بیضی شکل به دور خورشید در گردش است. ملاقات بعدی این
دنبالهدار در سال ۲۲۷۶ خواهد بود.
وی افزود: رصد بارش شهابی شلیاقی باید به دور از آلودگی نوری شهر باشد.
لیلا اوتادی بازیگر فیلم «چپ دست»، پنجشنبه شب مهمان برنامه «دورهمی» میشود.
لیلاد اوتادی، بازیگر سینما و تلویزیون شامگاه پنج شنبه 31 فروردین مهمان برنامه «دورهمی» خواهد شد.
این
بازیگر کار خود را با فیلم «چشمان سیاه» ساخته ایرج قادری آغاز کرد و سپس
با سریال «مهر و ماه» به کارگردانی فیاض موسوی مورد توجه قرار گرفت.
فیلم «سه بیگانه» با بازی اوتادی این روزها در حال اکران در سینماهای کشور است.
برنامه «دورهمی» به کارگردانی مهران مدیری پنجشنبهها ساعت 21 و جمعهها و شنبهها ساعت 23 از شبکه نسیم پخش میشود.
زمان پرداخت معوقات فرهنگیان در سال 95 مشخص شد.
رمضانعلی سبحانیفر نماینده مردم سبزوار در مجلس شورای اسلامی از پرداخت معوقات سال 95 فرهنگیان تا اواخر اردیبهشت خبرداد.
وی
از رایزنیها با وزیر آموزش و پرورش و دولت برای پرداخت معوقات فرهنگیان
خبرداد و ادامه داد: جمعی از نمایندگان در غالب کمیتهای در حال پیگیری
پرداخت معوقات فرهنگیان هستند.
نماینده مردم سبزوار در مجلس با
تاکید براینکه قول داده شده تا چند روز آینده معوقات فرهنگیان پرداخت شود،
تصریح کرد: قطعاً تا اواخر اردیبهشت معوقات این قشر با پیگیریهای
نمایندگان پرداخت میشود.