موضوع : عاشقانه , درام
کشور سازنده : ترکیه
زبان : دوبله فارسی
کیفیت : خوب ۴۸۰p
امتیاز : ۶٫۴ از ۱۰
فرمت : mkv
میانگین حجم : ۱۵۰ مگابایت
کارگردان : Cevdet Mercan
نویسنده : Yıldız Tunç
بازیگران : Nurgül Yeşilçay , Erkan Petekkaya , Ebru Özkan , Nursel Köse , Alina Boz , Leyla Tanlar , Cemal Hünal Güneş Emir
خلاصه داستان : جیهان که یک تاجر موفق است با زنش دلارا دچار مشکلاتی میشه . او که فقط بخاطر پسرش و دخترش این زندگی رو ادامه میده تمام انرژیشو صرف کارش میکنه . گولسرن هم زنی است که سال ها پیش شوهرش اونو ترک کرده و در حال حاضر در یکی از محله های پایین شهری استانبول زندگی بی پولی رو میگذرونه . بزرگترین هدفش اینه که بتونه دخترش هازال رو که محبوره به تنهایی بزرگ کنه به خوبی پرورش بده . مسیر زندگی گولسرن و جیهان که از وجود همدیگه حتی خبر هم ندارن ، بخاطر اشتباه بزرگی که سال ها پیش به هنگام به دنیا آمدن دخترانشون انجام شده ، به هم پیوند میخوره . جانسو دختر جیهان بر اثر صانحه رانندگی که براش اتفاق میافته روانه بیمارستان میشه و …
************************************
معرفی سریال :
سریال گوزل محصول سال 2015 شبکه STARTV ترکیه و هم اکنون در حال پخش می باشد گذشته از اینکه این سریال بیننده های بسیاری را برای خود رزرو کرده است سریال برتر در حال حاضر این کشور می باشد. دارای داستانی شیرین و درامی به یاد ماندنی با حضور چهره های سرشناس چون ارکان پتک کایا , نورگول یشیلچای , ابرو ازکان , الینا بوز , تولگا تکین و نوشته بسیار قوی در قالب سناریو می باشد.
این سریال داستان دو خانواده ای است که دختران آنها به علت نام خانوادگی مشابه جا به جا می شوند. یکی از دو دختر، جانسو دختر جهان و دیلارا گلپینار از ثروتمندان استانبول است٬ و دیگری هازال دختر گلسرن گلپینار است که شوهرش او را مدت هاست رها کرده است و مجبور است او را به تنهایی بزرگ کند. بعد از 15 سال آن ها متوجه این جا به جایی می شوند…
دوست پسر غزل بهش خیانت می کنه و دوست دخترش ازش بارداره و به غزل می گه که من فقط تو را برای پولت می خواستم تا مشهور بشم و اسپانسر کارهام بشی و غزل هم چاقو را از روی میز برمی داره و به پسره می زنه. معلوم نمی شه که می میره یا نه .فصل بعد مشخص می شه. دنیز مثل پدرش توی کارهای خلاف می افته و جهان این را می فهمه و به ایسو می گه از دنیز دور بشه که ایسو هم لج می کنه وپنهانی با دنیز عروسی می کنه. فعلا رابطه ی دلارا و هارون خوبه ظاهرا. راحمی با بابای دنیز صحبت می کنه و توی این صحبت ها مشخص می شه که راحمی به خاطر بدهی هاش می خواسته دخترش ر ابفروشه که دخترش یعنی خواهر جهان خودکشی می کنه. راحمی می اد خودکشی کنه که جهان می رسه می خواد اسلحه را از دستش بگیره که عایشه می اد توی اتاق و تیر به عایشه می خوره و ظاهرا می میره. پس احتمالا فصل بعد درباره ی انتقام گیری عمه ی هارون است که دو دخترش از طریق جهان کشته شده اند. ظاهرا جانان هم می خواد با اوزان از کشور خارج شده که اوزان توی فرودگاه قالش می زاره و جانان می مونه با کلی پول تقلبی.
کلا همه چیز معلق می مونه تا فصل سوم که به نظر جهان همش باید توی زندان باشه و یا اینکه دوباره این خانواده ی از هم پاشیده را به دور هم جمع کنه.
این مطلب متعلق به سایت مجله فارسی به آدرس www.majalefarsi.ir است.
جهان به کریمان زنگ میزنه و میگه اوزجان تو زندان افتاده ولی به ایسو چیزی نگو،اگه چیزی هم نیاز داشتی به خودم بگو…کریمان اولش بخاطر اوزجان ناراحت میشه اما وقتی میبینه جهان هواشونو داره خوشحال میشه و با خودش میگه شانس بهمون رو کرده
جهان با دنیز صحبت میکنه و راجع به کارای برهان
ازش میپرسه/دنیز هم همه چیز رو بش توضیح میده و میگه به من گفته بود که
دیگه خلاف نمیکنه اما تازه فهمیدم که هنوزم داره ادامه میده و یه انبار
داره که از اونجا جنسای قاچاق رو میفرسته
برهان رو نشون میده که تو
انبارشه و یکی از افرادش میاد و بش میگه اوزجان، ودات رو با تیر زده ولی
پسر شما هم اونجا بوده..برهان میره بازداشتگاه دیدن اوزجان و ازش میپرسه که
به دنیز چی گفتی؟/اوزجان هم انکار میکنه و میگه من چیزی بش نگفتم ولی دنیز
صبح اومده بود و تعمیرگاه منم میخواستم برم سراغ ودات که هی اصرار میکرد
من میرسونمت،منم قبول کردم ولی قبل از اینکه برسیم کارگاه ودات،من پیاده
شدم و صبر کردم دنیز بره،بعد هم رفتم سراغ ودات و درگیر شدیم و وقتی یه تیر
بش زدم دنیز هم اومد ولی من هیچی بش نگفتم
میتات میره خونه ی غزل و در
میزنه و میگه میدونم خونه ای،لطفا در رو باز کن/غزل از پشت در میگه باز
نمیکنم لطفا از اینجا برو/میتات:نمیرم اگه در رو باز نکنی تا صبح اینجا
میمونم/غزل هم مجبور میشه در رو باز کنه/غزل به میتات میگه:اینکارا چیه
میکنی؟/میتات:نگرانت بودم/غزل:نباش،لطفا برو/میتات:نه اینکه نخوام
برم،نمیتونم برم،غزل من عاشقت شدم
نمیدونم در گذشته چه کار کردی یا چه بلاهایی سرت اومده،نمیخوامم بدونم،تنها چیزی که میخوام اینه که الان کنارت باشم و ازت مراقبت کنم/غزل هم میتات رو بغل میکنه
این مطلب متعلق به سایت مجله فارسی به آدرس www.majalefarsi.ir است.
دنیز میره خونه و ایسو باهاش صحبت میکنه و میگه بابام یه اسلحه داره،لطفا باهاش صحبت کن ببین داره چه کار میکنه،دنیز هم میگه باشه
آسمان تو اتاقشه و ناراحته بخاطر اتفاقاتی که براش افتاده و گریه
میکنه،بعد هم زنگ میزنه به جانان اما جانان چون گوشیش خرابه جواب
نمیده،آسمان هم بیشتر ناراحت میشه و با خودش میگه بایدم جواب ندی،با چه
رویی میخوای جواب بدی
بعدشم خودشو جمع و جور میکنه و میره تو سالن کنار هارون و دلارا…هارون و دلارا بازم راجع به جهان صحبت میکنن،آسمان هم از هارون طرفداری میکنه و میگه جهان تو هر فرصتی میخواد هارون رو له کنه/دلارا میگه تو چرا تو کارای ما دخالت میکنی/هارون:میبینی آسمان،تو این خونه کسی حق نداره راجع به جهان بد بگه/دلارا هم ناراحت میشه و میره تو اتاقش
این مطلب متعلق به سایت مجله فارسی به آدرس www.majalefarsi.ir است.
صبح روز بعد:جهان میره سراغ غزل و میگه امروز باید
باهم بریم سرکار،غزل نمیخواد بره اما جهان میگه نباید خودتو تو خونه حبس
کنی..غزل و جهان باهم میرن سرکار و جهان یه جلسه برگزار میکنه و برگشتنش به
شرکت رو اعلام میکنه
سما رفته سرکارش و عکس علیحان رو میزاره رو میز
کارش،هارون میاد پیشش و عکس علیحان رو میبینه و میگه خیلی خوشتیپ بود ولی
بخاطر یسری از اتفاقات که تو شرکت من افتاد زندانی شد بعد هم به سما
میگه:بنظرم چون تو صدات خوبه،تلفنا رو جواب بده/سما:پس من گرونترین منشی
میشم/هارون میره تو اتاقش و به مکالمه های سما گوش میده..جهان به سما زنگ
میزنه و راجع به کار باهاش صحبت میکنه،سما میگه لطفا دیگه با من تماس
نگیرید شما فقط یه پیشنهاد به من دادید منم رد کردم چون میخوام با آقا
هارون کار کنم/هارون هم که داره حرفاشونو گوش میده خوشحال میشه که سما به
جهان جواب رد داده
آسمان رفته کنار دریا که جانان میاد پیشش و میگه سعی
کردم باهات تماس بگیرم ولی گوشیم خراب شده/آسمان میگه تو دیگه چه جور آدمی
هستی!تو منو به اون مرتیکه فروختی/جانان میگه بخاطر اینکه کار رو به من
داد ناراحتی؟/آسمان:کی از کار حرف زد،چقدر بت پول داد که منو بش
فروختی؟/جانان میگه نمیدونم راجع چی حرف میزنی اون فقط کلیدای خونه رو ازم
گرفت،نکنه بلایی سرت آورده/آسمان گریه میکنه/جانان هم متوجه منظور آسمان
میشه و میگه من واقعا نمیدونستم و بی اطلاع بودم اما آسمان باورش نمیکنه و
با ناراحتی میره
جهان به دلارا زنگ میزنه اما گوشی دلارا بازم قطع و
وصل میشه(این خرابی گوشی دلارا بخاطر اینه که مائده داره گوشیش رو شنود
میکنه)دلارا هم گوشیش رو میده به یکی از نگهبانا و میگه ببر تعمیرش کن،بعد
از تلفن محل کارش به جهان زنگ میزنه،جهان بش میگه که دکتر جاناتان چهارشنبه
میاد و باید ایسو رو ببریم پیشش
برهان برای اینکه بفهمه دنیز چیزی
فهمیده یا نه به اینجه میگه زنگ بزن و برای چهارشنبه صبح دعوتشون کن،اینجه
هم به ایسو خبر میده و ایسو هم میگه باشه میام اما دنیز به ایسو چهارشنبه
نوبت دکتر داریم و نمیریم،ایسو باز لج میکنه و میگه من دکتر نمیام،دنیز
عصبانی میشه و میگه تو چرا متوجه نیستی که این همه آدم دارن برای تو تلاش
میکنن اما ایسو همش میگه من نمیزارم بچم صدمه ببینه و درمان نمیخوام
جهان میره خونه ی سما و معلوم میشه که سما بخاطر اینکه میدونسته هارون
گوشیشو شنود میکنه به جهان گفته اون حرفا رو بزنه،آذرخش هم میاد خونه ی سما
و با دیدن سما،عاشق سما میشه..پایان..کپی ممنوع
این مطلب متعلق به سایت مجله فارسی به آدرس www.majalefarsi.ir است.
آذرخش و جهان خونه ی
سما هستند و سما راجع به پولشویی هارون براشون توضیح میده…جانان میره پیش
خلیل و الماسا رو بش میده بعد هم میگه چرا با آسمان اینکارو کردی و باهم
بحثشون میشه،جانان هم یه سیلی به خلیل میزنه اما خلیل میخنده و مسخرش میکنه
و دوتا سیلی نثار جانان میکنه،جانان که خیلی حرصش گرفته،یه چاقو رو میز
خلیل میبینه و چاقو رو فرو میکنه تو شکم خلیل و اونو میکشه…بعد هم زنگ
میزنه به آسمان و گریه میکنه و میگه من خلیل رو کشتم..آسمان هم میره پیش
جانان و کمکش میکنه..آسمان اثر انگشت جانان رو پاک میکنه و الماسا رو هم
برمیداره و جانان رو میبره خونه ی خودش و شب رو هم پیش جانان میمونه
صبح: پلیسا میرن به انبار برهان و همه جا رو میگردن ولی هیچی پیدا
نمیکنن…دلارا سرکار رفته و یکی از نگهباناش که گوشی دلارا رو برده بود
تعمیر کنه میاد پیش دلارا و گوشی رو بش میده و میگه یه برنامه ی جاسوسی رو
گوشیتون نصب شده بود،یه نفر عمدا این برنامه رو نصب کرده که مکالمات شما رو
شنود کنه..دلارا هم فکر میکنه کار هارون بوده
آسمان هنوز پیش جانانه..جانان خیلی نگرانه، آسمان هم میگه پس من الماسا رو میبرم تا جاشون امن باشه،جانان هم قبول میکنه
ٱز ،یکی از افراد معتمد برهان بهش زنگ میزنه و میگه، ودات به هوش اومده و
میگه که دنیز اونو زده نه اوزجان..برهان هم میره خونه ی دنیز اما دنیز خونه
نیست وقتی دنیز میاد میبینه که ایسو و برهان کنار همن و میگن و
میخندن..دنیز خیلی ناراحت میشه اما چیزی نمیگه
دلارا تو خونست که آسمان
میاد خونه،دلارا به آسمان میگه کجا بودی و میخواد ازش حساب پس بگیره/آسمان
هم مثل همیشه جواب سربالا میده و میره تو اتاقشو الماسا رو قایم میکنه
هارون میاد خونه و میره پیش دلارا اما دلارا باز باهاش سرد برخورد
میکنه،هارون دلیلشو میپرسه دلارا هم میگه تو چطور تونستی مکالمه های منو
شنود کنی/هارون شوکه میشه و میگه من اینکارو نکردم اما دلارا باور نمیکنه و
بحثشون میشه…از طرفی میتات،غزل رو میرسونه ویلا که بقیه وسایلشو
برداره…غزل میره داخل ویلا که دعوای دلارا و هارون رو میشنوه و میره جلو
میگه کار من بود چون مائده مجبورم کرده بود…دلارا هم خیلی عصبانی میشه و به
غزل میگه وسایلتو جمع کن و از اینجا برو،غزل معذرت خواهی میکنه اما دلارا
میگه فقط برو نمیخوام ببینمت..غزل هم میره وسایلشو جمع میکنه و با گریه از
ویلا میره،میتات هم جلوی در منتظرشه و وقتی غزل رو با اون حال میبینه بغلش
میکنه
برهان میره پیش کریمان و باهاش راجع
به اوزجان حرف میزنه و میگه من براش وکیل میگیرم، اما کریمان میگه آقا
جهان براش وکیل گرفتن،اما نمیدونم اوزجان چکار کرده آخه آقا جهان گفت
ایندفعه کار بدی نکرده و حتی زندگی یه نفر رو نجات داده…برهان هم دیگه
مطمئن میشه که شلیک به ودات کار دنیز بوده
دنیز میره پیش جهان و ناراحته از اینکه برهان هنوز دستگیر نشده اما جهان خیلی خونسرده
برهان میره به انبار اصلی که تمام جنسای قاچاق اونجان که یکدفعه پلیسا میرسن و همه رو دستگیر میکنن اما برهان فرار میکنه
ٱز میره پیش جهان و دنیز و معلوم میشه ٱز با جهان همدست بوده..همون موقع
مامور پلیس هم زنگ میزنه به جهان و میگه: تمام افراد برهان و جنسای قاچاق
رو گرفتیم ولی برهان فرار کرده مجله فارسی
صبح:جهان با دلارا تلفنی صحبت میکنه و میگه کاری
که با غزل کردی درست نبود چون مائده اونو مجبور کرده بود….دلارا همراه با
آلاز میره خونه ی مائده و بهش میگه خوب به آلاز نگاه کن چون این آخرین
باریه که آلاز رو میبینی و در تنهایی میمیری.. بعد هم میره..مائده هم خیلی
ناراحت میشه
دلارا میره خونه ی ایسو و اونو راضی میکنه که برن پیش
دکتر…ایسو هم بلاخره راضی میشه و همگی میرن پیش دکتر..غزل هم میاد اما
اوزان طاقتشو نداره و بیرون مطب دکتر منتظر میشه…دکتر جاناتان هم ایسو رو
معاینه میکنه
دکتر آیسو رو معاینه میکنه و میگه باید برای
کنترل بیماری بچه رو سقط کنیم…آیسو هم خیلی ناراحت میشه و تو اتاقی واسه
بچه آماده کرده بود خودش رو حبس میکنه
مجله
فارسی مائده به عکس آلاز نگاه میکنه و به خدیجه میگه دلارا حق داره،منم
دیگه صلح میخوام،فقط به خاطر آینده ی آلاز اینکارو میکنم و خودمو تسلیم
میکنم،بعد هم به چاتای میگه با یه خبرنگار قرار بزار…از طرفی هارون داره
برای مائده نقشه میکشه و به وکیلش میگه باید ثابت کنیم سلامت عقلی نداره و
بندازیمش آسایشگاه
شب:آیسو از اتاق بیرون میاد و میبینه، جهان و دلارا و
اوزان اومدن…آیسو میگه چرا اومدید؟من راضی نمیشم بچمو سقط کنم،شاید دیگه
بچه دار نشم..دلارا و جهان سعی دارن ارومش کنن اما ایسو گوش نمیده…اوزان و
دنیز هم خیلی ناراحت میشن و میرن تو حیاط که جهان میاد پیششون و دلداریشون
میده
صبح روز بعد:دنیز،آیسو رو میبره که بچه رو سقط کنن،همه ی خانواده
برای دلداری به آیسو در بیمارستان جمع شدن…آیسو با ناراحتی میره تو اتاق
عمل ولی باز پشیمون میشه و گریه میکنه و از بیمارستان میره بیرون که جهان
بغلش میکنه
یه خبرنگار به دیدن مائده میاد..مائده میخواد
اعتراف کنه اما یکدفعه وکیل هارون با پرستاری از آسایشگاه میاد و از
خبرنگار میخواد که بره،خبرنگار میره..وکیل هارون هم به مائده میگه طبق
درخواست آقا هارون باید همراه ما به آسایشگاه بیاید..مائده هم میگه باشه
ولی صبر کن برم آماده شم…مائده میره به اتاقش و زنگ میزنه به چاتای و میگه
اون چاقو رو بده به پلیس(غزل بیچاره شد
)مائده همراه با وکیل و پرستارا میره به آسایشگاه و
اونجا یه اتاق بهش میدن،هارون میاد پیشش و میگه خودت اینو خواستی…چاتای هم
چاقو رو به پلیس تحویل میده
مجله فارسی
دلارا و اوزان خونه ی آیسو هستند،اوزان تو اینترنت میبینه که عکس خلیل رو
زدن که مرده،تعجب میکنه و به دلارا نشون میده و میگه من این مرد رو کنار
آسمان دیدم…از طرفی آسمان پیش جانانه و برای اینکه حالش بهتر بشه اونو
میبره بیرون
روز بعد:کریمان میخواد بره سرکار که میبینه یه نفر خوابیده
جلو خونش و بهش میگه پیرمرد برو یه جا دیگه بخواب…اما وقتی اون پیرمرد سرش
رو بلند میکنه میبینه راحمی هست و تعجب میکنه
جهان، اوزان،غزل و میتات
در یه جلسه هستند که پلیسا میان سراغ غزل و به جرم قتل اوزگور اونو
میبرن..غزل گریه میکنه و میگه بابا کمکم کن..جهان میگه تو فقط هیچی
نگو…میتات هم خیلی تعجب کرده.
پلیسا غزل رو از شرکت دارن میبرن بیرون که کلی خبرنگار ازشون عکس میگیرن..غزل هم بیشتر استرس بش وارد میشه
کریمان،راحمی رو میاره خونش و بش غذا میده..بعد هم موهای راحمی رو کوتاه
میکنه و ریشاشو میزنه و میفرستتش حموم…خلاصه کلی بهش رسیدگی میکنه و باهاش
خوش رفتاری میکنه
غزل رو میبرن اداره ی پلیس و اونجا جهان میفهمه که چاقو دست پلیسا افتاده.
کارکنان شرکت راجع به غزل حرف میزنن و میگن قاتل بوده که میتات میشنوه و
بهشون هشدار میده که اگه یبار دیگه این حرفا رو بزنن اونا رو اخراج
میکنه…میتات راجع به اوزگور تحقیق میکنه و میفهمه که یه خواننده بوده و گم
شده
جهان به دلارا خبر میده،دلارا هم سریع خودشو میرسونه…اثر انگشت غزل
با اثر انگشت رو چاقو مطابقت داره..دلارا از اوزان راجع به وضعیت غزل
میپرسه که اوزان میگه هارون گولت زده و چاقو الان دست پلیسه..دلارا هم شوکه
میشه از طرفی هارون میرسه اداره ی پلیس ولی با دلارای عصبانی روبرو
میشه…دلارا بش میگه چطور تونستی بم دروغ بگی!اون چاقو الان پیش
پلیسه..هارون میگه من بی اطلاع بودم اما دلارا باور نمیکنه و میگه امشب نیا
خونه چون نمیخوام ببینمت
مجله فارسی غزل هم انقدر که حالش بد شده و مضطربه،همه چیز رو اعتراف میکنه و اوضاع بدتر میشه
این مطلب متعلق به سایت مجله فارسی به آدرس www.majalefarsi.ir است.
دلارا میره اداره ی پلیس و متوجه میشه که
چاقو رو مائده تحویل پلیس داده و هارون بهش دروغ گفته از طرفی هارون میاد و
دلارا با عصبانیت بش میگه چطور تونستی اینکارو بکنی!!تو به من دروغ
گفتی/هارون میخواد توضیح بده ولی دلارا میگه از اینجا برو امشب هم خونه
نیا..هارون هم میره..آذرخش میاد و بهشون میگه که غزل اعتراف کرده
راحمی
خونه ی کریمانه و کریمان باهاش صحبت میکنه و میگه اخه چرا فرار کردی و
نرفتی خودتو تسلیم کنی/راحمی با ناراحتی میگه میخواستم خودمو تسلیم کنم اما
نتونستم تو روی جهان نگاه کنم بخاطر همین رفتم
دلارا خیلی ناراحته و
به جهان میگه از یه طرف غزل از طرف دیگه ایسو..ما چطور مادر و پدری هستیم
که مواظب بچه هامون نبودیم/جهان:ما مقصر بودیم ولی همه چیز درست میشه…آذرخش
میاد پیششون و میگه غزل رو تا جلسه ی اول دادگاه زندانی میکنن/دلارا هم
خیلی ناراحت میشه، جهان به اوزان میگه مادرتو برسون خونه..اوزان هم دلارا
رو میبره
ایسو برای بچش یه نامه مینویسه و تو نامه بهش میگه که خیلی
دوسش داره و قشنگترین حس رو یعنی حس مادری رو بهش داده،بعد هم مینویسه اگه
اتفاقی برا من افتاد بابات ازت مراقبت میکنه و اون بهترین بابای
دنیاست…دنیز میاد تو اتاق و ایسو نوشته هاشو قایم میکنه،دنیز هم چیزی
نمیفهمه
این مطلب متعلق به سایت مجله فارسی به آدرس www.majalefarsi.ir است.
راحمی راجع به ایسو از کریمان میپرسه،کریمان میگه ایسو حاملست اما یه بیماری داره،راحمی هم خیلی ناراحت میشه
شب:دلارا تو خونست که هارون میاد پیشش..دلارا میگه مگه نگفتم خونه
نیا/هارون فرم آسایشگاه رو نشون دلارا میده و میگه من قبل از این اتفاقا
مائده رو انداختم آسایشگاه/دلارا:تو میدونستی اون چاقوی واقعی رو به ما
نداده آره/هارون:نه نمیدونستم ولی مطمئن باش هر کاری برای تو میکنم و غزل
رو نجات میدم
یه بسته برای دنیز و ایسو میاد/ایسو به دنیز میگه این
سوپرایز منه برای تو/دنیز هم بازش میکنه میبینه قاب عکس خودشو ایسو
هست..دنیز هم خیلی خوشحال میشه(ایسو یجورایی داره کارای قبل از مرگش رو
انجام میده)همون موقع از تلویزیون اخبار پخش میشه که غزل رو به جرم قتل
گرفتن..ایسو هم خیلی ناراحت میشه و به دنیز میگه باید بریم پیش غزل
مجله فارسی راحمی و کریمان هم از طریق اخبار متوجه ی اوضاع غزل میشن و خیلی ناراحت میشن
مجله فارسی جهان و اوزان هم با چند تا وکیل صحبت میکنن و میگن حتما باید غزل رو نجات بدید
مجله
فارسی غزل تو زندانه و همش گریه میکنه…یکی از زندانی ها بش گیر میده که
ساکت باشه از طرفی دونفر از زندانی ها دعواشون میشه…غزل هم بیشتر
میترسه..همین موقع به غزل میگن ملاقاتی داری و غزل رو میبرن به اتاق مدیر
زندان
غزل میبینه که ایسو و دنیز و باباش
اومدن..غزل با دیدن ایسو میگه تو چرا اومدی اینجا؟/ایسو:خب نگرانت
بودم/غزل:من خوبم ولی تو دیگه هیچوقت نیا اینجا/ایسو با تعجب میگه
چرا؟/غزل:خب تو حامله هستی،من دوست ندارم خواهرزادم بیاد همچین جایی،تو فقط
مراقب خودت و خواهرزادم باش/ایسو:خیلی دوست دارم/غزل:منم دوست دارم…ایسو و
غزل همدیگرو بغل میکنن،جهان هم بغلشون میکنه و میگه همه چیز درست میشه(فوق
العاده صحنه ی احساسی بود..غزل تو این صحنه با دیدن ایسو خودش رو قوی نشون
داد که ایسو ناراحت نشه اما در سکانس آخر که بهش گفتن وقت ملاقات تمومه به
باباش نگاه کرد و اشک تو چشماش جمع شد)
میتات ساعت ها پشت لپتاپش
میشینه و دنبال اطلاعاتی راجع به اوزگور میگرده و در نهایت میفهمه که
اوزگور زندست و در یه آکادمی در وین داره درس میخونه..میتات سریع اطلاعات
رو میبره نشون جهان میده/جهان هم خیلی خوشحال میشه
این مطلب متعلق به سایت مجله فارسی به آدرس www.majalefarsi.ir است.
صبح روز بعد:جهان و آذرخش و اوزان میرن خونه ی
مادر اوزگور و باهاش صحبت میکنن و میگن پسرتون تو وین درس میخونه،مادر
اوزگور اولش انکار میکنه اما بعد طبق مدارکی که جهان نشونش میده مجبور میشه
اعتراف کنه که پسرش زندست..جهان میگه من نمیخوام برا پسرتون مشکلی پیش
بیاد پس برید پیش پلیس و شکایتتون رو پس بگیرید و بگید که اوزگور زندست….از
طرفی هارون،چاتای رو برده بالای یه ساختمون تا ازش حرف بکشه و تهدیدش
میکنه به مرگ،چاتای هم به حرف میاد و میگه اوزگور زندست،هارون چاتای رو ول
میکنه و خوشحال میشه…دلارا و جهان و مادراوزگور در اداره ی پلیس هستند و
مادر اوزگور داره شکایتشو از غزل پس میگیره…هارون به دلارا زنگ میزنه و
میگه مژده بده پسره زندست/دلارا هم با خونسردی میگه میدونم جهان فهمیده
بود/هارون هم خیلی عصبانی میشه که جهان ازش جلوتر بوده
مجله
فارسی غزل آزاد میشه و همه خانواده به همراه آذرخش به استقبال غزل
رفتن…غزل با دیدن اونا بغلشون میکنه…هارون هم داره از دور اونا رو تماشا
میکنه…غزل به جهان میگه این درست بوده که اوزگور زنده بوده؟/جهان میگه اره
زندست/غزل اولش خوشحال میشه اما بعد میگه مائده چطور تونست اینکارو با من
بکنه من حتی میخواستم خودکشی کنم..دلارا هم آرومش میکنه…ایسو به بقیه میگه
همتون باید بیاید خونه ی ما…همگی باهم سوار ماشیناشون میشن و میرن خونه ی
ایسو..هارون هم تعقیبشون میکنه و وقتی میرسن خونه ی ایسو هارون به دلارا
زنگ میزنه و میگه غزل آزاد شد/دلارا:آره آزاد شد/هارون: جهان
اونجاست؟/دلارا:نه چطور مگه؟/هارون هم ناراحت میشه اما چیزی نمیگه
پایان
همه تو خونه ی ایسو جمع شدن،ایسو میگه حالا که هممون جمع هستیم زنگ بزنم
بابا اوزجان که اونم بیاد..ایسو زنگ میزنه به اوزجان ولی اوزجان بازم
گوشیش در دسترس نیست بخاطر همین زنگ میزنه به کریمان و میگه بیاید خونه ی
ما/کریمان نمیخواد بره اما راحمی میگه من جان حشمت رو میگیرم تو برو همگی
باهم خوش باشید،کریمان هم میره…از طرفی جهان زنگ میزنه به رییس زندان و ازش
میخواد که اوزجان به ایسو زنگ بزنه…رییس زندان هم اجازه میده و اوزجان به
ایسو زنگ میزنه و میگه چند روزیه رفتم کُنیا برای تعمیرات ماشین یکی از
دوستام ولی گوشیم خراب شده..ایسو هم تعجب میکنه اما باور میکنه
این مطلب متعلق به سایت مجله فارسی به آدرس www.majalefarsi.ir است.
ایسو اتاق بچه رو نشون غزل میده،غزل هم خیلی خوشش میاد..غزل یه اسباب بازی میبینه و میگه:
اینو ببین چقد کوچولوئه/ایسو:وقتی بچه بودم منم یکی شبیه اینو داشتم،تا
وقتی بزرگ شدم ازش جدا نشدم و کنار تختم بود،بدون اون نمیخوابیدم..غزل یکم
ناراحت میشه چون یادش میوفته خودش چه بچگی سختی داشته اما چیزی نمیگه..ایسو
متوجه ناراحت شدن غزل میشه و میگه تو هنوزم فکر میکنی که من زندگیتو
گرفتم؟/غزل:خواهش میکنم اینا رو بیخیال شو،ناراحت میشم راجبش حرف
نزنیم/ایسو:شایدم تقدیر بوده چون بابا اوزجان نمیتونست خرج درمان منو بده
/غزل:مطمئن باش اونم اینکارا رو برات میکرد..به چیزای خوب فکر کن،تو خوب میشی
کریمان هم میاد خونه ی ایسو،همه باهم تو سالن نشستن که میتات به غزل زنگ میزنه..کریمان میبینه و میگه میتات کیه
/غزل گوشی رو برمیداره و میره یکم اونطرفتر و با میتات صحبت میکنه/میتات
خیلی خوشحاله که غزل آزاد شده و میگه بیا بیرون ببینمت اما غزل میگه الان
همه ی خانواده دور همیم و نمیشه بیام بعد هم از میتات بخاطر اینکه نجاتش
داده تشکر میکنه
دلارا از اوزان راجع به میتات میپرسه و اوزان هم میگه
میتات یکی از دوستامه و خیلی پسره خوبیه..غزل میاد پیششون و دلارا بهش میگه
اگه میخوای برو دیدن دوستت/غزل میگه نه نیازی نیست اما همه بش اصرار میکنن
گه بره دیدن میتات/غزل میگه شما ناراحت نمیشید/جهان هم میگه نه تو
برو..غزل هم با خوشحالی میره
این مطلب متعلق به سایت مجله فارسی به آدرس www.majalefarsi.ir است.
هارون رو نشون میده که از نبودن دلارا خیلی ناراحته
ایسو میخواد به
خدمتکار بگه که براشون قهوه درست کنه اما بازم دچار مشکل تکلم میشه و
نمیتونه اسم خدمتکار رو بگه،همه با ناراحتی به ایسو نگاه میکنن..دلارا میگه
آروم باش ایسو/ایسو با عصبانیت جوابشو میده ومیگه آرومم/جهان میگه تو باید
به حرف دکتر گوش بدی/ایسو با جدیت میگه:اصلا راجع به سقط بچه من حرف نزن
دنیز میگه:تو باید گوش کنی/ایسو:تو هم بچه رو میخوای؟پس برو خودم تنهایی
بچه رو بزرگ میکنم/اوزان:خودتو جای ما بزار،بفکر ما نیستی؟/ایسو:تو فکر
میکنی من ناراحت نیستم؟من نمیدونم میتونم بچمو بغل بگیرم یا نه،ممکنه اصلا
نتونم بچمو ببینم،من نمیدونم چقدر میتونم با بچم وقت بگذرونم ولی بچمو
میخوام فهمیدید؟واسه همین هر دفعه اینو یاد منو نندازید
غزل میره دیدن
میتات و بازم تشکر میکنه که اوزگور رو پیدا کرده/میتات:از همون اول
میدونستم تو بیگناهی/غزل:تو چطور اوزگور رو پیدا کردی؟/میتات:از اینترنت
استفاده کردم/غزل:منم کلی گشتم ولی پیداش نکردم/میتات:خب من بیشتر
گشتم..غزل من زندگی سختی داشتم ولی از وقتی تو وارد زندگیم شدی انگار
دوباره متولد شدم/غزل:منم همین حس رو دارم
میتات میخواد غزل رو ببوسه اما غزل خجالت میکشه و میگه بریم دیگه/میتات هم میگه باشه بریم
شب:دلارا برمیگرده خونه ولی اصلا حال و حوصله نداره،هارون میاد پیشش و
میخواد باهاش صحبت کنه اما دلارا میگه خسته ام میخوام بخوابم/هارون هم
ناراحت میشه و باهم بحثشون میشه/دلارا به هارون میگه تو واقعا امروز فهمیدی
که اوزگور زندست!!/هارون:تو منو به چی متهم میکنی/دلارا:نمیدونم ولی خودت
باعث بی اعتمادی من شدی/هارون:برات متاسفم
جانان و آسمان رفتن بیرون
اما وقتی برمیگردن خونه ی جانان دونفر از آدمای خلیل میان که اونا رو
بگیرن/آسمان و جانان هم فرار میکنن/جانان از یکی از دوستاش کمک میخواد که
یه خونه براش جور کنه/دوست جانان هم کلیدای یه خونه رو بش میده
صبح:ایسو رفته سونوگرافی،دکتر میگه بچه کاملا خوبه/ایسو باز در مطب دکتر
دستش قفل میکنه دنیز متوجه میشه/ایسو به دنیز نگاه میکنه و نگرانه که نکنه
به دکتر بگه دنیز هم بخاطر ایسو چیزی نمیگه/جهان و دلارا هم بیرون اتاق
سونوگرافی منتظرن که ایسو میاد و میگه جنسیت بچه مشخص شده،پسره/دلارا و
جهان وانمود میکنن که خوشحال شدن اما در اصل خیلی نگرانن مجله فارسی
جمیله میره دیدن هارون و بهش میگه عمت هر کاری هم کرده باشه نباید تو
آسایشگاه حبسش میکردی/همین موقع سما هم اتفاقی میاد و به حرفاشون گوش
میده/جمیله میگه:اون دوتا دخترشو از دست داده و هرکاری کرده به خاطر تو
بوده،اون میخواست بخاطر آلاز همه چیز رو اعتراف کنه حتی با یه خبرنگار هم
قرار داشت که همه چیز رو بگه اما تو همون روز اونو فرستادی آسایشگاه،تو
اونو از آسایشگاه دربیار من خودم مراقبشم
ایسو به نبود اوزجان شک میکنه
و میره پیش انگین و باهاش صحبت میکنه،انگین هم خبر نداره که ایسو راجع به
وضعیت اوزجان اطلاع نداره و میگه وکیلش گفته زود آزاد میشه.پایان
این مطلب متعلق به سایت مجله فارسی به آدرس www.majalefarsi.ir است.
ایسو میره پیش انگین و باهاش راجع اوزجان صحبت
میکنه/انگین هم که نمیدونه ایسو نمیدونه اوزجان زندانه میگه:اوزجان باز
خودشو تو دردسر انداخته ولی وکیلش گفته زود آزاد میشه…ایسو هم خیلی ناراحت
میشه و با دنیز میره پیش جهان و میگه چرا به من نگفتید/جهان:نمیخواستیم تو
ناراحت شی/اما آیسو میگه دیگه حق ندارید چیزی رو ازم پنهان کنید بعد هم به
همراه دنیز میره ملاقات اوزجان
راحمی با کریمان راجع به اتفاقی که برای
دخترش افتاده صحبت میکنه و میگه دامادم دخترمو از بالکن پرت داد پایین و
رو سر من اسلحه گذاشت و گفت اگه به کسی چیزی بگی پسرتو میکشم منم بخاطر
جهان حرفی نزدم چون میدونستم اون آدم هرکاری ازش برمیاد ولی جهان قضیه رو
طور دیگه برداشت کرد…کریمان هم خیلی برای راحمی ناراحت میشه
مجله فارسی آسمان پیش جانانه که غزل بش زنگ میزنه و میگه بیا خونم تا باهم خوش بگذرونیم،آسمان به جانان میگه من میرم و زود برمیگردم
غزل منتظره آسمانه که اوزان میاد خونش و براش یه قهوه ساز هدیه میاره/غزل
هم خوشحال میشه/اوزان به غزل میگه میدونم رابطه ی خوبی باهم نداشتیم ولی تو
خواهر منی و هرچی نیاز داشتی به من بگو،غزل هم از اوزان تشکر میکنه و خیلی
خوشحاله…همین موقع آسمان هم میاد خونه ی غزل،از طرفی افراد خلیل جانان رو
پیدا میکنن و وارد خونه میشن و روش اسحله میکشن و الماسا رو میخوانن،جانان
هم بدجور وحشت کرده و میگه یکم بم فرصت بدید تا الماسا رو براتون بیارم…اون
دوتا مرد هم میرن و به جانان یه فرصت میدن/جانان زنگ میزنه به آسمان،غزل
اسم جانان رو گوشی آسمان میبینه ولی توجهی نمیکنه آسمان سریع گوشی رو
برمیداره،جانان به آسمان میگه اونا منو پیدا کردن فورا برو الماسا رو بیار
وگرنه منو میکشن..آسمان هم سریع از خونه غزل میره..غزل و اوزان هم خیلی
تعجب میکنن از رفتار آسمان
مجله فارسی
آسمان سریع میره ویلا و دنبال الماسا میگرده اما الماسا نیست،فکر میکنه
دلارا اونا رو برگشته و میره وسایل دلارا میگرده،دلارا میاد و میگه داری
چکار میکنی؟/آسمان:بگو الماسا رو کجا گذاشتی اگه نگی اونا منو میکشن/دلارا
بدجور شوکه شده و میگه کدوم الماسا؟کی میخواد تو رو بکشه/آسمان باز به گشتن
ادامه میده اما وقتی چیزی پیدا نمیکنه میره پیش جانان و بش میگه دلارا
الماسا رو برداشته و بم نمیده/جانان باور نمیکنه و میگه تو حتما داری دروغ
میگی از همون اول هم چشمت دنبال الماسا بود از اینجا برو/آسمان میگه نمیرم
اگه قراره بیان سراغت و تو رو بکشن باید منو هم بکشن
این مطلب متعلق به سایت مجله فارسی به آدرس www.majalefarsi.ir است.
سما میره دیدن جهان و یه گزارش از شرکت های جدید
هارون بش میده بعد هم میگه که امروز یه زنی به اسم جمیله اومده بود دیدن
هارون و ازش خواست که مائده رو از آسایشگاه بیرون بیاره،هارون هم اینکارو
کرد..جهان هم میگه ممنون که گفتی اما اون موضوع شراکت غزل تو اون شرکت جعلی
خیلی فکرمو مشغول کرده نمیدونم باید چکار کنم/سما میگه من یه هکر میشناسم
که میتونه اسم غزل رو از اون شرکت پاک کنه ولی خب پول زیادی
میگیره/جهان:باشه مسئله ای نیست باهاش تماس بگیر/سما من ندیدمش فقط میتونم
بش ایمیل بدم،اون هکر کسی نیست جز میتات،سما به میتات پیام میده و میگه یه
کار برات دارم تو باید اسم یه نفر رو از یه شرکت جعلی پاک کنی/میتات:کار
سختیه و دستمزدش هم بالاست/سما:باشه مشکلی نیست/میتات:پس اطلاعات رو
بده/سما:شرکت مال هارون ارغوانه و اسم شخصی که باید از شرکت پاک شه “غزل
گورپنار” هست/میتات هم با دیدن اسم غزل شوکه میشه
این مطلب متعلق به سایت مجله فارسی به آدرس www.majalefarsi.ir است.
صبح:آسمان تصمیم گرفته جانان رو فراری بده و باهم
سوار ماشین شدن و دارن میرن…از طرفی دلارا و هارون راجع به آسمان صحبت
میکنن که آلاز با وسایل بازیش میاد پیششون که هارون الماسا رو تو وسایل
آلاز میبینه و اونا رو به دلارا نشون میده…آسمان و جانان دارن تو یه
رستوران صبحانه میخورن که افراد خلیل میان سروقتشون و میگن کجا داشتید
میرفتید! الماسا کجان؟/همین موقع دلارا زنگ میزنه به آسمان/آسمان به اون
مردا میگه بزارید جواب بدم خواهرم میدونه الماسا کجان/اون دو نفر هم اجازه
میدن و آسمان جواب تلفن دلارا رو میده،دلارا هم بش میگه بیا خونه الماسا تو
وسایل آلاز بود/آسمان با اون دو نفر میگه بزارید برم الماسا رو از خواهرم
بگیرم اما اونا میگن نه باهم میریم…اون دونفر به همراه جانان و آسمان میان
جلوی ویلا،آسمان میره که الماسا رو از دلارا بگیره اما دلارا ازش توضیح
میخواد و میگه چیشده؟/اما آسمان چیزی نمیگه/دلارا هم مجبور میشه الماسا رو
بش بده اما قبلش میگه اگه تو دردسر افتاده باشی دیگه خواهری به اسم دلارا
نداری/آسمان هم با گرفتن الماسا سریع میره و سوار ماشین افراد خلیل میشه و
میره
این مطلب متعلق به سایت مجله فارسی به آدرس www.majalefarsi.ir است.
دلارا میره محل کارش،غزل هم اومده پیشش و بش میگه دیشب اوزان اومده بود پیشم و خیلی خوشحاله/همین موقع جهان به دلارا زنگ میزنه و میگه هارون،مائده رو از آسایشگاه بیرون آورده،دلارا ناراحت میشه،غزل میگه چی شده/دلارا هم قضیه رو توضیح میده/غزل خیلی عصبانی میشه و میگه چطور هارون تونست اینکارو بکنه و با ناراحتی میره
این مطلب متعلق به سایت مجله فارسی به آدرس www.majalefarsi.ir است.
مائده یه کلیپ پر میکنه و به تمام کارایی که کرده
اعتراف میکنه و به جمیله میده تا ببره برای دلارا..به محض رفتن جمیله،غزل
میاد پیش مائده و میگه چطور تونستی منو بخاطر کاری که نکردم مجازات کنی،تو
چطور آدمی هستی؟/مائده سکوت میکنه و غزل ادامه میده و میگه تو تنها موندی
چون لیاقت اینو نداری که کسی پیشت باشه،اول دخترات بعد هم هارون و نوه
ات،تو دیگه کسی رو نداری/مائده با شنیدن این حرفا حالش بد میشه چون آسم
داره نفسش میگیره،غزل اسپره ی مائده رو میبینه و میگیره دستش و میگه الان
زندگیت تو دسته منه ولی من تو رو نمیکشم بعد هم اسپره رو میزاره روی میز
روبرویی مائده و میگه اگه میخوای نجات پیدا کنی پس بیا اسپره رو بردار،غزل
میره و مائده حالش خیلی بده
ایسو از خونه میاد بیرون و با برهان روبرو
میشه،برهان به ایسو میگه باید باهام حرف بزنیم و ایسو رو سوار ماشین خودش
میکنه و میگه من تو رو مثل دختر خودم میدونم و خیلی دوست دارم،برای تو و
دنیز هرکاری میکنم اما جهان میخواد بین من و پسرمو بهم بزنهایسو تعحب میکنه
و میگه این چه حرفیه/برهان:اون تو انبار من جنس قاچاق گذاشته و منو به
پلیس لو داده/آیسو:بابای من چنین کاری نمیکنه/برهان:اون حتی بابای واقعی تو
نیست/آیسو از حرفای برهان خیلی عصبانی میشه و از برهان میخواد که ماشین رو
نگه داره اما برهان ماشین رو نگه نمیداره/ایسو هم داد میزنه ماشین رو نگه
دار که برهان حواسش پرت میشه و از جاده منحرف میشه و ماشین پرت میشه تو دره
مجله
فارسی دنیز و آیسو در کلاسهای بارداری ثبت نام کردن و دنیز میره به اون
کلاسا و منتظره آیسو میشه که بیاد اما آیسو نمیاد…آیسو و برهان هم تو وضعیت
بدی هستند،آیسو به هوش میاد و میگه بچه ام،همین موقع دنیز زنگ میزنه به
ایسو ولی آیسو نمیتونه جواب بده و دوباره بیهوش میشه
مائده حالش بده اما خودشو به اسپره میرسونه و نجات پیدا میکنه
اوزان با جهان راجع به راحمی صحبت میکنه و میگه بهتره دنبالش بگردیم/جهان
میگه من هنوز سر قضیه ی خواهرم ازش ناراحتم/اوزان:شاید اون برهان دروغ گفته
باشه/جهان:درسته چون تازه فهمیدم که مرگ مادر دنیز هم تقصیر بابام نبود
مقصرش خود برهان بودهجهان به آزمی،عکس خواهرش و شوهرش رو میده و میگه راجب
مرگ خواهرم تحقیق کن
جمیله میره ویلا و میخواد CD رو به دلارا بده اما
دلارا خونه نیست و آسمان اونو تحویل میگیره،آسمان CD رو میزاره تو دستگاه
که بفهمه چیه اما اون دستگاه CD رو نمیخونه و آسمان هم CD رو با خودش میبره
تا بعدا چکش کنه.این مطلب متعلق به سایت مجله فارسی به آدرس www.majalefarsi.ir است.
دلارا چون فهمیده هارون،مائده رو باز برگردونده
خونه میره شرکت هارون،اونجا سما رو میبینه اما توجهی به سما نمیکنه و با
هارون بحثش میشه و میگه چرا اینکارو کردی!من دیگه نمیدونم تو داری منو بازی
میدی یا واقعا عاشقمی/هارون سعی داره دلارا رو آروم کنه اما دلارا میگه
اگه واقعا دوسم داری یه مدت خونه نیا،چون میخوام تنها باشمدلارا میره و
هارون خیلی عصبانی میشه
مجله فارسی جمیله
میره خونه و مائده بهش میگه که غزل اومده بود منو بکشه،بخاطر همین نباید
جلوشون کوتاه بیام اونا میخوان هارون رو نابود کنن،اون CD رو چکار
کردی/جمیله:دلارا خونه نبود اونو دادم به خواهرش/مائده:وای بیچاره شدم برو
اونو پس بگیر
مجله فارسی غزل بخاطر کاری که
کرده ناراحته و نگرانه که مائده مرده باشه و به میتات قضیه رو میگه/میتات
هم میگه شماره ی مائده رو میگیره،مائده جواب میده،غزل هم خیالش راحت میشه
آمبولانس میرسه سر صحنه ی تصادف و به آیسو و برهان رسیدگی میکنن…از طرفی
دنیز نگران آیسو شده و به جهان زنگ میزنه و میگه من و ایسو قرار بود بریم
کلاسهای بارداری ولی الان آیسو نیستشجهان هم میگه باشه پس بیا شرکت تا
پیداش کنیم این مطلب متعلق به سایت مجله فارسی به آدرس www.majalefarsi.ir است.
میتات،کاری که سما ازش خواسته بود رو انجام میده و به سما خبر میده(یعنی اسم غزل رو از اون شرکت جعلی پاک میکنه)
آسمان میره خونه ی جانان و باهم CD رو نگاه میکنن و میبینن که مائده
اعتراف کرده/آسمان به جانان میگه نباید این CD به دلارا برسه چون اگه این
CD رو ببینه رابطش با هارون خوب میشه،هارون هم وقتی با دلارا خوب باشه
ممکنه دیگه به من پول نده بخاطر همین فعلا این CD رو نگه میدارم تا به موقش
استفاده کنم
این مطلب متعلق به سایت مجله فارسی به آدرس www.majalefarsi.ir است.
مائده یه کلیپ پر میکنه و به تمام کارایی که کرده اعتراف میکنه و به جمیله
میده تا ببره برای دلارا..به محض رفتن جمیله،غزل میاد پیش مائده و میگه
چطور تونستی منو بخاطر کاری که نکردم مجازات کنی،تو چطور آدمی هستی؟/مائده
سکوت میکنه و غزل ادامه میده و میگه تو تنها موندی چون لیاقت اینو نداری که
کسی پیشت باشه،اول دخترات بعد هم هارون و نوه ات،تو دیگه کسی رو
نداری/مائده با شنیدن این حرفا حالش بد میشه چون آسم داره نفسش میگیره،غزل
اسپره ی مائده رو میبینه و میگیره دستش و میگه الان زندگیت تو دسته منه ولی
من تو رو نمیکشم بعد هم اسپره رو میزاره روی میز روبرویی مائده و میگه اگه
میخوای نجات پیدا کنی پس بیا اسپره رو بردار،غزل میره و مائده حالش خیلی
بده
ایسو از خونه میاد بیرون و با برهان روبرو میشه،برهان به ایسو میگه
باید باهام حرف بزنیم و ایسو رو سوار ماشین خودش میکنه و میگه من تو رو
مثل دختر خودم میدونم و خیلی دوست دارم،برای تو و دنیز هرکاری میکنم اما
جهان میخواد بین من و پسرمو بهم بزنهایسو تعحب میکنه و میگه این چه
حرفیه/برهان:اون تو انبار من جنس قاچاق گذاشته و منو به پلیس لو
داده/آیسو:بابای من چنین کاری نمیکنه/برهان:اون حتی بابای واقعی تو
نیست/آیسو از حرفای برهان خیلی عصبانی میشه و از برهان میخواد که ماشین رو
نگه داره اما برهان ماشین رو نگه نمیداره/ایسو هم داد میزنه ماشین رو نگه
دار که برهان حواسش پرت میشه و از جاده منحرف میشه و ماشین پرت میشه تو دره
دنیز و آیسو در کلاسهای بارداری ثبت نام کردن و دنیز میره به اون کلاسا و
منتظره آیسو میشه که بیاد اما آیسو نمیاد…آیسو و برهان هم تو وضعیت بدی
هستند،آیسو به هوش میاد و میگه بچه ام،همین موقع دنیز زنگ میزنه به ایسو
ولی آیسو نمیتونه جواب بده و دوباره بیهوش میشه
مائده حالش بده اما خودشو به اسپره میرسونه و نجات پیدا میکنه
این مطلب متعلق به سایت مجله فارسی به آدرس www.majalefarsi.ir است.
اوزان با جهان راجع به راحمی صحبت میکنه و میگه
بهتره دنبالش بگردیم/جهان میگه من هنوز سر قضیه ی خواهرم ازش
ناراحتم/اوزان:شاید اون برهان دروغ گفته باشه/جهان:درسته چون تازه فهمیدم
که مرگ مادر دنیز هم تقصیر بابام نبود مقصرش خود برهان بودهجهان به
آزمی،عکس خواهرش و شوهرش رو میده و میگه راجب مرگ خواهرم تحقیق کن
مجله
فارسی جمیله میره ویلا و میخواد CD رو به دلارا بده اما دلارا خونه نیست و
آسمان اونو تحویل میگیره،آسمان CD رو میزاره تو دستگاه که بفهمه چیه اما
اون دستگاه CD رو نمیخونه و آسمان هم CD رو با خودش میبره تا بعدا چکش کنه.
مجله
فارسی دلارا چون فهمیده هارون،مائده رو باز برگردونده خونه میره شرکت
هارون،اونجا سما رو میبینه اما توجهی به سما نمیکنه و با هارون بحثش میشه و
میگه چرا اینکارو کردی!من دیگه نمیدونم تو داری منو بازی میدی یا واقعا
عاشقمی/هارون سعی داره دلارا رو آروم کنه اما دلارا میگه اگه واقعا دوسم
داری یه مدت خونه نیا،چون میخوام تنها باشمدلارا میره و هارون خیلی عصبانی
میشه
جمیله میره خونه و مائده بهش میگه که غزل اومده بود منو
بکشه،بخاطر همین نباید جلوشون کوتاه بیام اونا میخوان هارون رو نابود
کنن،اون CD رو چکار کردی/جمیله:دلارا خونه نبود اونو دادم به
خواهرش/مائده:وای بیچاره شدم برو اونو پس بگیر
غزل بخاطر کاری که کرده
ناراحته و نگرانه که مائده مرده باشه و به میتات قضیه رو میگه/میتات هم
میگه شماره ی مائده رو میگیره،مائده جواب میده،غزل هم خیالش راحت میشه این مطلب متعلق به سایت مجله فارسی به آدرس www.majalefarsi.ir است.
آمبولانس میرسه سر صحنه ی تصادف و به آیسو و برهان رسیدگی میکنن…از طرفی دنیز نگران آیسو شده و به جهان زنگ میزنه و میگه من و ایسو قرار بود بریم کلاسهای بارداری ولی الان آیسو نیستشجهان هم میگه باشه پس بیا شرکت تا پیداش کنیم این مطلب متعلق به سایت مجله فارسی به آدرس www.majalefarsi.ir است.
میتات،کاری که سما ازش خواسته بود رو انجام میده و به سما خبر میده(یعنی اسم غزل رو از اون شرکت جعلی پاک میکنه)
آسمان میره خونه ی جانان و باهم CD رو نگاه میکنن و میبینن که مائده
اعتراف کرده/آسمان به جانان میگه نباید این CD به دلارا برسه چون اگه این
CD رو ببینه رابطش با هارون خوب میشه،هارون هم وقتی با دلارا خوب باشه
ممکنه دیگه به من پول نده بخاطر همین فعلا این CD رو نگه میدارم تا به موقش
استفاده کنم
پایان
این مطلب متعلق به سایت مجله فارسی به آدرس www.majalefarsi.ir است.
منبع : تاپ ناز